تاریخ

جنگ بدر

 اولین نبرد بزرگ مسلمانان با قریش

غزوه بدر

یک

از آغاز دعوت علنی رسول خدا (ص) مسلمانان مورد آزار و شکنجه مشرکان قریش بودند. بعد از هجرت کفار نیز تمام توان خویش را برای حصر اقتصادی مسلمانان به کار گرفتند. اموال به جامانده از مسلمانان مهاجر نیز مصادره شد. با این وجود مسلمانان مامور به صبر بودند و اجازه مقابله نداشتند. بلاخره فرمان الهی برجهاد با کفار فرارسید و مبارزه آغاز شد. یکی از مواجهه های مسلمانان با قریش در سریه نخله بودکه در جریان آن کاروانی تجاری از قریش به غنیمت گرفته شد. عمرو ابن خضرمی کشته شد و دو نفر اسیر شدند.

دو

کاروان تجاری ابوسفیان که عازم غزه و شام بود در پاسخ به مصادره اموال مهاجرین تحت تعقیب  قرار گرفت، اما به آن دست نیافتند. مسلمانان منتظر بازگشت کاروان بودند. ابوسفیان از آمادگی آنها آگاه شد؛  از منطقه تبوک کسی را به مکه فرستاد تا قریش را به حمایت از کاروان فرا بخواند. زمانی‌که فریادهای منفظم غفاری برای درخواست کمک در مکه طنین انداخت موج ترس و اختلاف به جان مشرکین افتاد. این بار نه‌تنها اموال، که حیثیت قریش اگر مسلمانان کاروان را تصاحب می‌کردند در خطر بود .

سه

 کراهت از این سفر در بین مشرکان چنان بود که در کنار بت‌ها برای این سفر قرعه می‌انداختند. کسانی که مجبور به این سفر بودند اگر نمی‌رفتند باید کسی را با مخارج خویش به جای خود می‌فرستادند. سران قریش اموال زیادی را تقدیم سپاهانی کردند که به‌سرعت برای مقابله با مسلمانان راهی می‌شد. سپاه قریش با نزدیک به نهصد وپنجاه نفر جنگجو و امکانات فراوان به راه افتاد. در راه کنیزان آوازخوانی می‌کردند و مردان حبشی همراه سپاه با نبرد های نمایشی سپاه را به جنگ تحریک می‌کردند.

چهار

دوازدهم رمضان رسول خدا(ص) با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان ابوسفیان از مدینه حرکت کردند.  عده‌ای از اصحاب ایشان را همراهی نکردند و رفتن را رهسپار شدن به سمت مرگ دیدند. ایشان در محله سقیا در نزدیک مدینه برای نظم دادن به سپاه توقف نمودند. در آنجا تک‌تک سپاهیانش را ورانداز کردند. آنان که سنشان مناسب نبود را به مدینه بازگرداند. امکانات  چنان کم بود که هر سه نفر بریک شتر می‌نشستند. در تمام سپاه تنها دو اسب بود. با این وجود مسلمانان راهی نبرد شد. روز بعد رسول‌الله در عرق الضبیه توقف کرد.

پنج

دو نفری که برای اطلاع یافتن از کاروان به نزدیک چاه‌های بدر فرستاده شده بودند متوجه توقف آن در منطقه روحا شدند. ابوسفیان نیز از نزدیکی سپاه پیامبر آگاه شد. او از بدر به سمت ساحل دریا حرکت کرد تا از تیررس مسلمانان دور شود.فرستاده ابوسفیان به قریش خبر داد که کاروان نجات پیدا کرده است و آن‌ها خود را در معرض کشته شدن قرار ندهند. ابوجهل حاضر به بازگشت نبود و اصرار او همه‌چیز را برای یک نبرد تمام‌عیار مهیا می‌کرد.

شش

 ابوجهل چنین می‌گفت که تا بدر می‌رویم و در آن‌جا شتران را ذبح می‌کنیم دیگران را طعام می‌دهیم و شراب می‌نوشیم پس‌از آن‌همه عراق عرب از ما حساب خواهند برد و قبایل جرات ما را در برابر اهل مدینه خواهند دید. بنی زهره و  بنی‌عدی با بهانه‌ای از سپاه رفتند. مسلمانان راهی بدر بودند که خبر رسید سپاه قریش عازم بدر است. آنها که خود را برای حمله به کاروان آماده کرده بودند خود را در برابر یک جنگ تمام‌عیار یافتند.

هفت

رسول خدا (ص) درحالی‌که بر نبرد مصمم بودند از  همراهانش پرسید آیا حاضرند در شرایطی نابرابر او را یاری کنند؟ ندای مقداد در پاسخ ایشان برخاست: «برای فرمان الهی حرکت کن ما همراه تو هستیم. ما مانند بنی‌اسرائیل نمی‌گوییم تو خدایت بروید و بجنگید، ما همین‌جا نشسته‌ایم بلکه می‌گوییم تو و خدایت بروید جنگ کنید، ما نیز همراه شماییم.» سعد بن معاذ از سوی انصار گفت:«رسول خدا حرکت کن که اگر از این دریا بگذری و در آن فروروی ما همراه تو خواهیم بود.» پیامبر(ص) اعلام حرکت داده و فرمود خدا وعده نصرت به او داده‌است.

هشت

سپاه درهفده رمضان به بدر رسید. در آن شب بارانی شدیدی بارید. دلهره سختی بر لشکر قریش حاکم شد. در این میان ابوجهل می‌کوشید پیروزی بر مسلمانان را آسان تصویر کند. علی و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص سقایانی از قریش را به گروگان گرفته و نزد رسول الله  آوردند. آنگاه ‌که ایشان درباره افراد سپاه قریش آگاه شدند، فرمودند:« قریش تمام جگر گوشه‌هایش را به سوی شما روانه کرده است.»

زمانی‌که تنها  یک تپه شنی بین دو سپاه فاصله انداخته بود، چشمان مسلمانان را خواب راحتی فراگرفت.آن شب رسول خدا تا صبح در زیر درختی به نماز مشغول بود.

نه

عمار و عبدالله‌بن‌مسعود در اطراف سپاه قریش گشت می‌زدند، شاهد اضطراب قریش بوده‌اند .آنها تحمل  شیهه اسبانشان را نداشتند و  کباب ده شتر  ذبح‌شده را دست‌نخورده رها کرده بودند و گرسنه تلاش می‌کردند استراحت کنند.

صبح فرا رسید. رسول‌الله صفوف سپاه خویش را منظم کرد. لواء مهاجرین در دست مصعب بن عمیر بود، رایت عقاب بر دوش علی علیه‌السلام و پرچم دیگری بر دوش مردی از انصار بود. پیامبر در خطابه‌ای مسلمانان را به پیروی از حق دعوت کردند و صبر را کلید نجات و وسیله زدودن غم از انسان دانستند. رسول الله با دیدن سپاه کفر از خداوند نصرت خواستند.

ده

طلیعه سپاه قریش ظاهر گشت و در مقابل سپاه اسلام که پشت آفتاب بود، ‌ناچار رودرروی آفتاب صف بست. رسول خدا که مایل بودند جنگی صورت نگیرد فرستاده‌ای به سوی قریش فرستاد تا بگوید:« دوست دارم تا با جز شما بجنگم.» آنها اگرچه به اکراه آمده بودند و اما ابوجهل گفت: حاضر به ترک جنگ نیست. در سپاه قریش بودند کسانی مثل حکیم بن حزام که دچار تردید بودند.او از عتبه بن ربیعه خواست تا خون‌بهای مقتول در واقعه نخله همراه با قیمت کالاهایی که در آن جریان بدست مسلمانان افتاده بپردازد و از وقوع جنگ جلوگیری کند.

یازده

عتبه ابن ربیعه از قریش خواست تا از جنگ بپرهیزند. اما ابوجهل در برابر او ایستاد و مخالفین را به ترس متهم کرد.در اثر نیش‌های تند ابوجهل عتبه اولین نفر به میدان آمد و مبارز خواست. سه تن از قریش در برابر سه تن از بنی‌هاشم قرار گرفتند. علی و حمزه عتبه و ولید پسر او را از پای درآوردند و به یاری عبیده شتافتند که در اثر  ضربتی پایش قطع‌شده بود. شیبه نیز کشته شد. این رخداد برای قریش سنگین بود؛ اما ابوجهل گفت که نباید از کشته شدن آنان هراسی داشته‌باشیم. سپاهیان از دوسو با یکدیگر گلاویز شدند.

دوازده

در خطبه‌ای از امام علی (ع) آمده‌است «روز بدر آنگاه که کارزار سخت می‌شد به رسول خدا پناه می‌آوردیم.آن حضرت خود سخت در کارزار شرکت داشتند. کسی از او نزدیک‌تر به مشرکان نبود.» مسلمانان تاکید می­کردند که در جریان نبرد با مشرکان شاهد حضور ملائکه بوده‌اند. زمانی‌که خبر مرگ  ابوجهل برای پیامبر آورده شد؛ ایشان وعده الهی را محقق دانست. این به معنا تمام‌شدن همه‌چیز بود. با هفتاد کشته و همین تعداد اسیر سپاه مکه روی به شکست نهاد و متفرق شد. تا نیمروز جنگ به سود مسلمانان خاتمه یافت و دشمن در بیابان‌های اطراف پراکنده‌شد.

سیزده

غنایم جنگ بدر بیش‌از یکصدو پنجاه شتر، ده اسب و مقداری چرم و پارچه و ابزارآلات جنگی بود. چهارده تن از مسلمانان در این جنگ به شهادت رسیده‌اند. پیامبر دستور داد تا کشته‌های مشرکین را در چاهای بدر بریزند. آنگاه  بر لب چاه آمد و خطاب به مشرکان فرمود: ای عتبه، ای شیبه، ای ابوجهل آیا آنچه را که خداوند وعده داده بود، محقق یافتید؟ من آنچه را خداوند وعده داده بود، درست یافتم.

چهارده

خبر باورنکردنی شکست قریش و کشته شدن سران آن به مدینه رسید. برای هیچ‌کس در لحظه اول چنین خبری باورکردنی نبود تا جایی‌که زیدبن حارث که خبر را آورده بود، فراری شکست‌خورده از جنگ ‌دانستند. منافقین و یهود که می‌کوشیدند در قلوب مردم دلهره اندازند ناچار در برابر حادثه سر فرود آوردند. مردم برای استقبال رسول الله عازم شدند.

اهالی مکه نیز در ابتدا نتیجه جنگ بدر را انکار ­کردند، اما سرانجام در اندوه فرو رفتند. خانه‌ای نبود مگر اینکه بر کشتگان خود مرثیه می‌خواند.کینه‌ای در دل قریش ماند که حتی پس از مسلمان شدن آن را آشکار ‌می­کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا