
اشعار مهدوی
۱
قیصر امین پور: (از مجموعهٔ آیینههای ناگهان)
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم میپرد نشانهٔ چیست؟
شنیدهام که میآید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آنچنانکه میدانی
کسی که نقطهٔ آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانهٔ آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشیست طوفانی
۲
مرتضی امیری اسفندقه (از مجموعهٔ نماشم)
کنار پنجره ماندم که: میآیی؟ نمیآیی؟
نمیگویم بیا، نه! نه! تو اینجایی، تو اینجایی و من
تو اینجایی و من میبینمت روشنتر از خورشید
تو پنهان نیستی ای ماه! پشت ابر، پیدایی
همه شاید، همه آیا، همه هرگز، همه اما
تو نه شاید، تو نه آیا، تو نه هرگز، نه امایی
تماشاییترین تصویر در آیینهٔ هستی
تو زیبایی، نه! زیبایی تویی، زیبای زیبایی
تو زیبایی شبیه غنچه، عین چشمه، مثلِ گل
شبیه این همه، اما نه! زیباتر از اینهایی
دوبیتیهای بابا طاهری، ساده، صمیمی، گرم
تو کوهی درّهای دشتی، تو صحرایی تو دریایی
هزاران چشم میخواهم برای دیدنت موعود!
تماشا در تماشا در تماشا در تماشایی
*
در و دیوار با من یکصدا آواز میخوانند
تو اینجایی تو اینجایی تو اینجایی تو اینجایی
۳
علیرضا قزوه (از مجموعهٔ چمدانهای قدیمی)
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ، شعرت، سورهٔ یاسین نخواهد شد
فریبت میدهند این فصلها، تقویمها، گلها
از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد
مگر در جستجوی ربّنای تازهای باشیم
وگرنه صد دعا زیندست، یک نفرین نخواهد شد
مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعلهور در باد
بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد…
۴
زکریا اخلاقی
همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند
اشارات زلالی از طلوع زاده ی نرگس
پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند
زمین در جستجو هرچند بی تابانه می چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می گویند
جهان این بار، دیگر ایستاده با تمام خویش
کنار خیمه ی سبز ملاقاتی که می گویند
کنار جمعه ی موعود گل های ظهور او
یکایک می دمد طبق روایاتی که می گویند
کنون از ابتدای دشت های شرق می آید
صدای آخرین بند مناجاتی که می گویند
و خاک این خاک شاعر، آسمانی می شود کم کم
در استقبال آن عاشق ترین ذاتی که می گویند
و فردا بی گمان این سمت عالم روی خواهد داد
سرانجام عجیب اتفاقاتی که می گویند