
دل نوشته های شما
ساعت عاشقی
عشق زمان ومکان نمیشناسد ، اما فراگیراست ، هرجا باشد سایه اش برسرهمه مستدام است
عشق لبخند توبود بر چهره ی عبوس وخسته ی من و نوازش دستان پینه بسته ی پدربود در دستان من
عشق چادر نمازمادربزرگی بود که، بوی عطر آن مرابه خدا وصل میکرد یا همان سبحان الله سبحان الله گفتن پیرمردِ لب حوضچه ی مسجد محله ی ما
عشق بوی نان گرم بود در دستان آن کودک که برای پیرزن همسایه گرفته بود و پرواز پرنده ی رنگارنگ روی شانه ی آن کودک
عشق زیبا وماندگار است با عطروبوی خاص
عشق هرچه هست ، همان مهربانی قلبهای بزرگ است که بی شک خانه ی خدا آنجاست
ارسالی از خانم راضیه فاضل فر
کداشتراک 91053