
دیدگاه پیامبر اکرم (ع) نسبت به حیوانات
«پیامبر اکرم (ص) در فتح مکه، هنگام آمدن از مدینه به مکه، در کنار آب، سگ مادهای را دید که عوعو میکرد و به بچههایش شیر میداد. به یکی از یارانش دستور داد که در برابر آن سگ بنشیند تا کسی از سپاهیان متعرض سگ و بچههایش نشود»[1]. «روزی از کنار الاغي گذشت که صورتش را داغکرده بودند، فرمود: «آفریدگار، لعنت کند کسی را که این حیوان را داغکرده است »[2].
پیامبر اکرم هرکسی که اعضای حیوان را ببرد، نفرین کرده است[3]. همچنین از سوارشدن سه نفر بر یک مرکب نهی فرمود».[4]
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مردی از راهی میگذشت، تشنه شد، چاهی یافت. وارد آن شد و آب نوشید. وقتی بیرون آمد، سگی را دید که (از تشنگی) لهله میزد و خاک (مرطوب) را میخورد. با خویش گفت: او هم مانند من تشنه است! دوباره وارد چاه شد. کفشش را از آب پر کرد، آن را به دندان گرفت و از چاه بیرون آمد و سگ را سیراب کرد. خداوند نیز از وی سپاسگزاری کرد. پرسیدند: مگر سیراب کردن چارپایان نیز پاداش دارد؟ فرمود: سیراب کردن هر تشنهای پاداش دارد».
در روایتی دیگر فرمود: «سپاسگزاری خدا از آن مرد آن بود که وی را وارد بهشت کرد» [5]
خداوند خجسته و والا، نرمخویی را دوست دارد و به آن کمک میکند. پس هرگاه سوار چارپایان گرسنه شدید، اگر زمین (محل عبور شما) بدون گیاه است، با شتاب از آن بگذرید و اگر سرسبز است، بایستید»[6] .
«چارپا بر صاحبش حقوقی دارد. هنگامیکه فرود میآید، ابتدا او را علف بدهد. از آبی میگذرد، آن را بر او عرضه کند. بر صورتش نزند؛ زیرا او هم خدایش را به پاکی باید میکند . جز در راه خدا، وقتی حیوان متوقف است، بر پشتش نشیند. و بیش از قدرتش او را ندواند»[7] .
« پیامبر اکرم (ص) روزی شتر مادهای را دید که ایستاده و بر پشتش بار بود. فرمود: صاحبش کجاست؟ او خود را برای بازخواست در قیامت مهیا کند »[8].
ایشان از اینکه عضوی از حیوان را آتش بزنند، نهی میفرمود» [9]. «مردمان را از کشتن مورچه، زنبورعسل، شانهبهسر، و صُرَد بازمیداشت» [10].
همچنین ایشان میفرمود: «پشت چارپایان را جای نشستن خود (برای گفتوگو) قرار ندهید؛ چه بسیار مرکبی که از سوار خود بهتر و به پروردگار، مطیعتر است و بیشتر ذکر خداوند میگوید»[11] . «پارها را در انتهای کمر و پشت حیوان قرار ندهید؛ زیرا دستان حیوان آویزان است و دو پای او محکم» [12].
« پیامبر اکرم (ص) اجازه نمیداد برای کشتن حیوانی، او را بهجایی ببندند و سنگبارانش کنند»[13] . «اجازه نمیداد برای کشتن حیوان، او را بهجایی مرتفع پرتاب کنند». [14] « کشتن حیوان با چیزی غیر از آهن را اجازه نمیداد».[15] «خوش نمیداشت حیوان شیرده یا حامله را بیدلیل سر ببرند».[16]
دستور داده بود پیش از جان دادن کامل و آرام گرفتن حیوان حلالگوشتی که ذبحشده است، سرش را یکباره قطع نکنند و پوستش را نکنند».
از همین روست که فقیهان شیعه بدون هیچ اختلافی فتوا به وجوب تغذیه حیواناتی دادهاند که انسان در اختیار دارد. کرم ابریشم و زنبورعسل نیز در زمرۀ آنها قرار دارد. چه آن حیوانات حلالگوشت باشند و چه حرامگوشت، چه انسانها از آنها نفعی ببرند و چه نبرند. آری، غذا دادن به حیواناتی که در اختیار ماست، واجب است.
[1] – کننر العمال ، ج 13 ، ص 429 ؛ مسند احمد ، ج 4 ، ص 35. [2] – تحفه الاحوذی، ج ۵، ص ۳۰۰ ؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص ۵۷۸؛ صحیح مسلم، ج ۶ ص ۱۶۳؛ فتح الباری، ج ۹، ص ۵۵۱؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۲۹۷؛ المنصف، ج ۴، ص ۴۵۸. [3] – بحار الانوار، ج ۶۱ ص ۲۸۲؛ سنن دارمی، ج ۲، ص ۸۳؛ سنن نسائی، ج ۷، ص ۲۳۸؛ صحيح ابن حبان، ج ۱۲، ص ۴۳۴؛ صحیح بخاری، ج ۶ ص ۲۲۸؛ فتح الباری، ج ۹، ص ۵2۹. [4] – خصال، ص ۹۹؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۸۳؛ محاسن، ج ۲، ص ۶۲۷ . [5] – صحیح بخاری، ج ۳، ص ۷۷؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۴۴. [6] – بحارالانوار، ج ۶۱، ص۲۱۳؛ مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۵۵۷؛ من لا يحضره الفقیه، ج ۲، ص ۰۲۹۰ [7] – مکارم الاخلاق ، ج 1، ص 558 . [8] – همان . [9] – بحارالانوار، ج ۳، ص ۵۱۵؛ مکارم الاخلاق، ج ۲، ص ۳۰۷؛ من لا يحضره الفقیه، ج ۴، ص ۵ . [10] – بحارالانوار، ج 61، ص ۲۹۱. [11] – بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۱۰؛ دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۷؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۴۴۱: المنصف، ج6، ص۱۶۶؛ نوادر، ص ۱۲۱. [12] – بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۹۲؛ همان، ج ۶۱ ص ۲۱۵. [13] – دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۷۵؛ بحارالانوار، ج 62 ص ۳۲۸؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص 1063 ؛ شرح مسلم ، ج 13، ص 107؛ مسند ابی داود، ص ۲۷۵؛ المنصف، ج ۴، ص ۴۵۳؛ موارد الضمان، ص 263؛ اسباب ورود الحدیث ، ص 65 . [14] – جامع الصغیر، ج ۲، ص ۴۸۷؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۵۲؛ خصال، ص ۱۳۷، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۰۶۴؛ صحیح ابن خزیمه، ج ۴، ص ۱۴۶؛ صحیح مسلم، ج ۶ ص ۷۳؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج ۲، ص ۲۲۸؛ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۳۶۳، مسند ابی یعلی، ج ۴، ص ۱۶۳؛ معجم الكبير، ج ۱۲، ص ۳۷؛ اللمع في اسباب ورود الحدیث، ص ۶۵. [15] – بحارالانوار، ج ۶۲ ص ۳۲۹؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۷۶. [16] – الاحاد والمثالي، ج ۴، ص ۹۹؛ بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۳۱۶؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۰۵۸؛ سنن أبی داود، ج ۱، ص ۶۴۳، سنن ترمذی، ج ۲، ص ۶۳۱، سنن نسائی، ج ۷، ص ۲۲۷؛ شرح مسلم، ج ۱۳، ص ۱۰۷؛ صحیح ابن حیان، ج ۱۳، ص ۱۹۹؛ مسند ابن جعد، ص ۱۹۲؛ مسند أحمد، ج ۴، ص ۱۲۳؛ المتقی من السنن المسنده، ص ۲۲۶؛ المنصف، ج ۴، ص ۴۹۲.