
نگاه سینمای جهان به زن
آسیبشناسی سینما در جهت الگوسازی غربی برای زنان
«دنیای فاسد غرب میخواست زن را، شخصیت زن را در روشهای غلط و انحرافی که همراه با تحقیر جنس زن است؛ به زور به ذهن دنیا فرو کند. برای اینکه شخصیت زن، خودش را نشان بدهد؛ بایستی برای مردان چشم نواز باشد. این شد شخصیت زن امروزی! زن بایستی حجاب و عفاف را کنار بگذارد؛ و جلوه گری کند تا مردها خوش شان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟ غرب مستِ دیوانه و از همه جا بی خبر، تحت تأثیر دست های صهیونیستی، این بهانه را بهعنوان تجلیل از زن، علَم کرد؛ عدهای هم باور کردند. عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب کند. این افتخاری برای یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است.» (آیت الله خامنه ای، 1/2/1389)
سخنرانی
باید برای سخنرانی آماده شوم. آخرین کلمات را با خودم تکرار میکنم: «تحقیر زن…» صدای همهمه که کم میشود؛ تازه متوجه صحبت های دختران نوجوانی میشوم که کنارم نشسته اند. نگاهی به مادران شان میاندازم؛ همه از بستگانم هستند. دخترهای شان جلو چشم هایم قد کشیده اند و من به خوبی آن ها را می شناسم؛ اما حالا در پانزده، شانزده سالگی انگار برایم غریبه اند. زبان مان مشترک نیست. دوران نوجوانی ما به دیدن فیلم های دفاع مقدس، مبارزه با منافقین و خانواده های موفق گذشت. همه فکر و ذهن ما دهه شصتی ها شده بود رهایی از دست دشمن و ساختن کشورمان؛ اما نوجوان های دور و برم، وقت شان را به دیدن عکس نیمه برهنه بازیگران زن و مرد میگذراندند. بازیگرانی که برای کمپانیهای شان منبع درآمد بودند و برای نوجوان ما، الگو.
مدام حرف های دخترک های نوجوان دوست و فامیل در گوشم می پیچد؛ حرف هایی از جنس توهم. انگار همة دنیای شان شده سینما و تخیلِ مانند این و آن شدن. یکی دماغش را میخواهد شبیه فلان بازیگر کند؛ و آن دیگری چشم هایش را. بیشتر از آنکه حرف های به درد بخور گفته شود؛ مدام از رازهای مگوی این بازیگر و آن بازیگر صحبت میکردند. هرچه با مادرهای شان حرف زده بودم که این رسمش نیست و باید راهی برای این همه آسیب پیدا کرد؛ عین خیال شان نبود. یا بود و چارهای جز تن دادن به آنچه اتفاق افتاده، نداشتند. بیشتر از سینما از دست سینمای خانگی کلافه شدهام. بازیگرهای جلف با موضوعاتی سخیف. هر چه بیشتر با دخترها صحبت میکنم، بیشتر به نا متعارف بودن فیلم های سینما و سینمای خانگی پی میبرم.
از مهمانی بیرون میآیم. از خیابان عبور میکنم. دلم گرفته و بیشتر از هر وقت دیگری دوست دارم به حرم حضرت معصومه بروم. روبه رویم پرده تبلیغاتی سینماست؛ عکس زنانی با آرایشهای غلیظ و اغواکننده روی آن نقش بسته است. تصویر زنان روی پرده هیچ سنخیتی با فرهنگی که در آن رشد کردهایم، ندارد. فرهنگی که به ما آموخته بود باید حیا داشت و آماده زندگی فردا شد. فرهنگی که در آن از دامن زن مرد به معراج میرفت؛ اما حالا دخترها دور هم مینشینند و به جای این که خودشان را برای زندگی آینده و نقشهای مهم آن آماده کنند؛ درباره مزایای مجرد بودن صحبت میکنند. به یاد حرفهای روبرت مُرداک، مدیر اسرائیلی یکی از بزرگ ترین شبکههای رادیویی و تلویزیونی دنیا میافتم؛ وقتی از برنامههای بلند مدتش برای زنان گفت. او کانون خانواده را نشانه گرفته بود و حالا من در یک مهمانی ساده، اثر حضور او را میتوانستم، ببینم. اثری که خودش را در نوع پوشش و حتی گفتار نشان میداد؛ و رسانه تصویری بهترین ابزار بود برای رسیدن به هدف. مرداک میگوید: «بد حجابی باید از طریق بازیگران در جامعه ایران تزریق شود!»(شبکه فارسی زبانِ فارسی وان، مرداد ۱۳۸۸) و در ادامه با وقاحت تمام این گونه نظریه پردازی میکند: «برای نابودی ایران باید «مادر» را به لجن کشید، فقط در چنین حالتی است که جامعه به لجن کشیده خواهد شد.» حال باید پرسید چرا سینما و سینمای خانگی تا این اندازه آسیب زا است. سینمایی که در آن بازیگران زن مانند الگوهای غربی عمل میکنند و هدف شان خواسته یا ناخواسته از بینبردن هویت زن مسلمان ایرانی و کیان خانواده است!
سینما پدیدهای است که راه خود را طی صد سال اخیر در میان جوامع بشری باز کرده و خود را به شکلهای گوناگون و در قالبهای متفاوت به بشر عرضه کرده است. به خصوص در عصر حاضر که لذت جویی از فرهنگ تصویری و بهرهمندی از آن به وضوح دیده میشود. بهتر است بدانیم لذت جویی مهمترین هدف از ایجاد رسانه است. از آنجا که این پدیده نقش بسیار مهمی در ایجاد یا خلق فرهنگ، تغییر فرهنگ و فرهنگ پذیری افراد جامعه دارد؛ تاثیرات خود را بر روی افراد مختلف به شیوههای متفاوتی بر جای گذارده است؛ یعنی اثری که بر فرهنگ غربی داشته؛ با اثری که بر فرهنگ شرق گذاشته به جهت متفاوت بودن زمینه های فرهنگی این دو تمدن، متفاوت بوده است. رسانههای جمعی نیز مانند بسیاری از یافتهها و ساختههای انسانی میتوانند مفید یا مضر باشند. بنابراین رادیو، تلویزیون، فیلمهای سینمایی و مطبوعات، خود وسیله تعیین کننده و تاثیر گذار بر روی انحرافات اجتماعی نیستند؛ بلکه ابزاری در دست انسان ها میباشند.
سینمای ایران در طول فعالیت بیش از هفتاد ساله خود از زمان مظفرالدینشاه تا پهلوی دوم تغییرات شگرفی را تجربه کرد و از یک فعالیت ابتدایی، به صنعتی پرسود مبدل گشت. بیشترین تغییرات در سینمای ایران در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد. در این دوره ساختن فیلمهای شبه تاریخی و نمایش وفاداری به شاهان، نشان از تلاش حکومت در مشروعیت سازی داشت و سیاستهای اعمال سانسور با شدت و جدیت دنبال میشد؛ اما در دوره پهلوی دوم، سینما ابزاری برای تبلیغ فرهنگ و سبک زندگی غربی شد و به همین دلیل نقش زنان در سینما تغییرات زیادی کرد. در این دوره شاهد حضور زنان آوازه خوان و نیز تبلیغ جاذبه های جنسی زنان بودیم؛ و در حقیقت سینما تبدیل به مرکز فساد گردید. در همه فیلم های این دوره، دو نوع شخصیت زن ترسیم میشد؛ زنی که نماد پاکدامنی است؛ و زنی که بیشتر وظیفه سرگرمی و عشرت مردان را دارد.
پس از انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات عمیق جامعه، جایگاه زنان در سینما هم تغییر کرد. در سالهای جنگ تحمیلی زنان بهعنوان افرادی تأثیرگذار و فعال در نقش های متفاوت سینمایی حاضر شدند؛ اما به دلیل منفعل بودن نیروهای متعهد و انقلابی و عدم توجه و ورود این افراد به عرصه سینما، در دو دهه اخیر شاهد بودیم فعالان و بازیگران سینما با پیروی از سبک زندگی غربی، تبدیل به الگوهایی جهت تبلیغ تفکر و تمدن غربی شدهاند. بازیگران، فردگرایی و دوری از عهدهدارشدن نقش های مادری و همسری را تبلیغ می کنند که آسیبهایی مانند بد پوششی در زنان و جوانان، استفاده از آرایشهای غیرمعمول، تمایل به جراحی های زیبایی و مانند آن را درپی دارد. آنچه اتفاق افتاد تنها در سینمای ایران نبود؛ بلکه در اروپا و غرب با صنعتی شدن جوامع، سینما جریانهای فمینیستی و تحولخواه زنان را حمایت کرد و باعث شکلگیری سبک جدید زندگی در جوامع غربی شد. زنان که روزی به دنبال کسب آزادی و منزلت اجتماعی بودند؛ امروزه ابزاری برای جلب مشتری بیشتر در نظام سرمایهداری هستند و با دورشدن از محیط امن خانواده، بدترین تحقیرها علیه آنان شکل گرفته است. در همین راستا سینمای خانگی هم سال هاست فعالیت خود را شروع کرده است. فعالیتی که نه محتوایی غنی دارد و نه بازیگران آن فرهنگ اسلامی ایرانی را مورد توجه قرار می دهند.
به موضوع سخنرانی ام فکر میکنم؛ با دیدن جمعیت کوچک نوجوان در مهمانی، دستم میآید که باید انتظار نوجوانانی را داشته باشم که شاید کمتر الگوهای اسلامی ایرانی را میشناسند. از خیابان عبور میکنم. وارد مدرسه میشوم. چهره ها خندان و نگاه ها عاری از هرگونه قضاوت. همان ابتدا از آنها میخواهم روی برگهای الگو یا الگوهایشان برای زندگی آینده را بنویسند و علت انتخاب را هم بگویند. بعد از زمان اندکی، یکی از بچه ها همه برگه ها را جمع میکند و می دهد دستم. یکی یکی جملات را میخوانم. لبخند مینشیند روی لبهایم. با همه حملات فرهنگی علیه این ملت و مادران و دختران آن، اما هنوز هم هستند دخترانی که الگوی شان زنان مسلمانند. زنانی که حتی سینمای غرب و کمپانیهای آن ها هم نتوانستند نام شان را از ذهن و یاد دخترکان ما ببرند.