
ولایت
بحث ولایت، در معارف گوناگون اسلامی به میان آمده است. مفسران در آیاتی که به امر ولایت اشاره دارد، به بحث پرداختهاند. همچنین عارفان در تحلیلهای عرفانی خویش، تأکید فراوانی بر این بحث نمودهاند و جایگاهی مهم در میان مباحث خود به آن اختصاص دادهاند. [1]
ولایت از حیث اینکه فعل مكلفان و بندگان است، میتواند موضوع مباحث فقهی باشد، و از حیث اینکه فعل باریتعالی است، یک مسئله کلامی خواهد بود. متکلمان، آن را بحثی کلامی انگاشتهاند و گاه آن را بهعنوان یک موضوع مستقل، مورد تحلیل قرار دادهاند. [2]
از میان آثار مستقل که در باب ولایت، در تاریخ اندیشه اسلامی ثبت شده است آثار کسانی چون ترمذی، طبری، ماوردی و ابن قتیبه را میتوان نام برد. [3]
خود واژه «ولایت» از واژههای رایج و پربسامد در قرآن کریم است که با مشتقاتش بیش از ۲۳۹ مرتبه بهکاررفته است که ۱۲۶ مورد آن بهصورت اسم و بقیه بهصورت فعل استعمال شده است. ابن فارس میگوید: «واو، لام و یا “ولی” بر قرب و نزدیکی دلالت میکند، و واژه “ولی” به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه “مولی” نیز از همین باب است، و بر معتِق، معتّق، صاحب، حلیف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق میشود که ریشه همه آنها “ولی” و به معنای قرب است»؛ [4]
راغب اصفهانی گفته است: «ولا و توالی آن است که دو یا چند چیز بهگونهای باشند که غیر آنها میان آنها فاصله نشود. این معنا برای قرب مکانی است ولی در قرب معنوی نیز به لحاظ نسبت خانوادگی یا دین یا دوستی با یاری و با اعتقاد، استعاره آورده میشود. [5]
مولف التحقيق في كلمات القرآن که معمولا به واکاوی ریشه لغوی با استفاده از منظومة مشتقات آن مبادرت میورزد، اصل این ماده را «وقوع شيء وراء شيء مع رابطه بينهما» معرفی میکند که بر اساس اینکه این رابطه حسنه باشد یا سیئه و همچنین بر پایه تفاوت وجودی دو شیء مورد بحث، معانی متنوعی همچون قرب، نصرت، محبت، تدبیر، همقسم، پسرعمو و همسایه از آن به دست میآید. [6
با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً كلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار میبرد، میتوان گفت واژه ولایت در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات (قرب حسی) بهکاررفته است، آنگاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. [7]
بر این اساس هرگاه این واژه در امور معنوی به کار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت میکند، و لازمه آن این است که ولی نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد دارای حقی است که دیگری ندارد و میتواند تصرفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمیتواند؛ مثلاً ولی میت میتواند در اموال او تصرف کند. این ولایت او ناشی از حق وراثت است. بنابراین معنای ولایت در همه موارد استعمال آنکه به ۲۷ مورد میرسد گونهای از قرابت و نزدیکی است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است. [8]
تقسیمات ولایت
ولایت در یک تقسیم کلان و از حیث ارزشی، به دو قسم ولایت رحمانی (مثبت) و ولایت شیطانی (منفی) تقسیم میشود. مراد از ولایت رحمانی، ولایتی است قرآن کریم آن را به رسمیت شناخته و از پیروان خودخواسته است آن را بیدی و از برکات دنیایی و آخرتی آن بهرهمند شوند. در مقابل، ولایت شیطان دارد که قرآن کریم آن را به رسمیت نشناخته و از مؤمنان خواسته است که آن را نپذیرند. [9]
از آیات قرآن استفاده میشود که نتیجه پذیرفتن ولایت شیطانی، عذاب اخروی [10] و خسران مبین [11] است. با توجه به بنمایه لغوی ولایت، یعنی معنای قرب، باید گفت که اگر موجودی بهحق نزدیک شد و مرکز قرب حقیقت بود این ولایت مثبت، و دارای آثار صادق است؛ ولیکن اگر به باطل (مثلاً شیطان) نزدیک شد، آن ولایت باطل، و دارای آثار کذب است و حقیقت آن در آخرت، جدایی از خداوند [12] و آتش است. ولایت خداوند مصداق اصلی ولایت رحمانی است که با صرفنظر از آن، ولایت رحمانی از حیث متعلق به سه مرتبه تقسیم میشود که هرکدام از این سه هم دارای درجاتی است: ولایت شرعی، ولایت تشریعی، ولایت تکوینی.
ولایت شرعی
ولایت شرعی به معنای نوعی سرپرستی و تصرف در محدوده شریعت و تابع قانون الهی است. در این نوع ولایت هیچگونه تشریع و قانونگذاری انجام نمیشود، بلکه اجرای قانون از پیش تقنین یافته به شخص و یا گروههای خاصی از مؤمنان سپرده میشود. بهطور مثال در قرآن کریم از ولایت ولیّ دَم سخن به میان آمده است: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً. [13]
همچنین ولایت بر سفيهان و صغيران را میتوان زیرمجموعه ولایت شرعی دانست: فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ. [14]
مورد دیگری که می توان مثال زد در مورد ولیّ ارث است: وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَالَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ … [15]
ولایت تشریعی
ولایت تشریعی در حقیقت حق قانونگذاری و تشریع است؛ یعنی اینکه کسی سرپرست جعل قانون و وضعکننده اصول و مواد قانونی باشد. این ولایت در مقام امتثال قابل تخلف و عصیان است؛ یعنی ممکن است افراد بشر قانونِِ قانونگذار را اطاعت نموده و یا ممکن است دست به عصیان زده و آن را نپذیرند. در وهله نخست تنها قانون کامل و شایسته برای انسان، قانونی است که از سوی خداوند باشد إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِ ؛ [16] چراکه خداوند خالق انسان و آشنا به استعدادهای مادی و معنوی اوست، و به واسطه كمالات مطلق خویش بهتر از هر موجودی میتواند این امر را به سامان برساند. حال در مرتبه بعد این سؤال پیش میآید که آیا پیامبر گرامی اسلام (ص) و جانشینان معصوم آن حضرت حق تشريع و قانونگذاری دارند یا ندارند؟ اگر چنین حقی دارند محدوده آن چقدر است؟
باید توجه داشت که به لحاظ عقلی منعی در برخورداری بندگان از ولایت در تشریع احکام نیست، بلکه در روایات نیز بهطور جزئی شواهدی بر تشریع پیامبر اکرم (ص) در حوزه احکام عملی وجود دارد. مرحوم کلینی این شواهد را در کتاب کافی در بابی با عنوان «باب التفويض الى رسول الله(ص) و الى الائمه (ع) لا في امر الدين» گردآورده است.[17]
ولایت تکوینی
کلمۀ تكوین در لغت به معنای احداث، گردانیدن، آفریدن، نوپدیدی، ساختن و صورت دادن آمده است. [18]ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالی خارج و تصرف عینی داشتن در آنها. [19] ولایت تکوینی در مرحله اول از آن خداست و درآیات قرآن کریم در مواردی بهطور خاص بر این ولایت تأكيد شده است؛ مانند آفرینش جهان هستی: إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ؛ [20] حفظ و نگهداری دستگاه عظیم خلقت: وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ [21] و تدبیر و اداره امور عالم: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِي یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ [22] به نظر علامه طباطبایی آیاتی همچون نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ [23] وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ [24] ولایت تکوینی خداوند را بیان می کند. ولایت تکوینی وقتی در مجرای انسانی خود بحث میشود برخی تعاریف، تعریف به اثر و لوازم و برخی، تعریف به علل و مقدمات است. [25] پرواضح است که چون این تصرف در تکوین بر پایه قرب به خدا حاصلشده است هرآن چه که از سوی خداوند و حجج الهی بهعنوان مقرِّب الى الله معرفیشده است، میتواند در این تعریف جای بگیرد. بر همین اساس میتوانیم ولایت تکوینی را قدرت تصرف در کل و یا جزئی از جهان براثر کمال معنوی و قرب به خدا تعریف نماییم. توجه همزمان به علت (قرب الهی) و معلول (تصرف در تکوین) در انتساب ولایت تکوینی حایز اهمیت است. بر همین اساس ولایت نفس بر قوای درونی خودش (در حد عادی) اگرچه تصرفی تکوینی است لزوماً به معنای ولایت تکوینی موردنظر ما نیست؛ چه اینکه این تصرف در افراد غیر مقرب نیز مشاهده میشود و مخصوص به صنف خاصی از انسانها نیست. همچنین ممکن است کسانی مانند مرتاضان براثر عواملی غیرشرعی همچون ریاضتهای طاقتفرسا، به برخی تصرفات در طبیعت و انسانها نائل شوند.
این تصرفات واقعی، و غیرقابلانکار است، اما به معنای دارا بودن ولایت تکوینی نیست. شهید مطهری در همین راستا مقصود از ولایت تکوینی را این میداند که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل میگردد و بهواسطه دارا بودن معنویت حاصل از قرب الهی، مسلط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجت زمان میشود. [26]
منابع
[1] – محی الدین ابن عربی، فصوص الحکم، ص 134-137؛ همو، الفتوحات المكية، ج ۲، ص 246- 252؛ سید جلال الدین آشتیانی، شرح مقدمة قیصری، 855-941.2 – حسن بن یوسف حلی، مناهج اليقين في أصول الدين، ص 472-479؛ سیدشریف علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج ۸، ص 345-361؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص ۲۳2-۲۳4 و 269-272 .
3 – جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص ۱۷۷ و ۱۷۸.
4 – ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص 1104.
5 – حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۸۸۵. .
6 – حسن مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن، ج۱۳، ص۲۰8-۲۰3.
7 – مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۵6.
8 – سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان في تفسير القرآن، ج۹، ص۱۲.
9 – اعراف (7) ، 27؛ بقره (2) ، 257.
10 – احزاب (33) ، 64 و 65 .
11 – نساء (4) ، 119.
12 – یس (36) ، 59.
13 – اسراء (17) ، 33.
14 – بقره (2) ، 282..
15 – نساء (4)، 33.
16 – یوسف (12) ، 33 .
17 – ر.ک : محمد بن یعقوب کلینی ، الکافی ، ج1، ص256.
18 – جیمل صلیبا، فرهنگ فلسفی ، ص 603 .
19 -عبدالله جوادی آملی ، ولایت فقیه ، ص 123.
20 – یونس (10) ، 3.
21 – بقره (2) ، 255 .
22 – سجده (32)، 5.
23 – ق (50) ، 16 .
24 – انفال (8) ، 24.
25 – ر. ک : محمد مقیمی ، ولایت از دیدگاه مرجعیت شیعه، ص 65 – 175.
26 – مرتضی مطهری ، مجموعه آثار ، ج3، ص285 .