شعر و ادبیات

آمد بهار جان ها

اشعار بهاری به مناسبت فرا رسیدن بهار و نوروز باستانی

دلی مهیا کن

به احترام بهار

جهان به زمزمه برخاسته‌ست:

درخت، دریا، دشت

پرنده، باران، سنگ

تو نیز

در این طراوت جاری

برای پر زدن از خود، دلی مهیا کن!

سیدعلی میرافضلی

حادثه بهار

بهار آمد و باز آمدند لک‌لک‌ها

نگاه پنجره پر شد، پر از چکاوک‌ها

صدای خندة گل‌ها در آسمان پیچید

زمین شکفت و جوان شد ز رقص پیچک‌ها

گشوده شد قفس چله‌ها به دست نسیم

گذشت از سر کاج، ابر بادبادک‌ها

نگاه گربة همسایه را به حوض حیاط

گره زد از سر دیوار، برق پولک‌ها

برای آن که بخندند کودکان در شهر

هزار بار شکستند بغض قلک‌ها

بهار حادثه‌ای مثل روز روشن بود

چه چشم‌ها که ندیدند پشت عینک‌ها

دوباره مثل همیشه به خانه‌اش نرسید

کلاغ قصه که ترسید از مترسک‌ها

ناصر فیض

***

از بارش ابر، خاک بی‌خواب شده

وز باد بهار، دشت بی‌تاب شده

بیدار شو ای کبک، ز خواب سنگین

خورشید طلوع کرده، برف آب شده!

***

گل‌کرده بهار؛ غنچه‌ها غرق شهود

هر چلچله هر چکاوکی گرم سرود

هرآینه در حال نمازست وجود

گل‌ها به قیام، ابر سرگرم سجود

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا