شعر و ادبیات

ای کاش دلی به حال زینب می‌سوخت

خطبه

محمدرضا سهرابی نژاد

کلامش سنگ ها را نرم می کرد

 دل افسردگان را گرم می کرد

 زنی در پیش مردی خطبه میخواند

که مرد از مرد بودن شرم می کرد

در اوج عطش

محمود تاری

در اوج عطش عشق تو را تنها خواست

یک قطره دو چشم من از آن دریا خواست

دانی که چرا حنجر تو بوسیدم؟

بوسیدن حنجر تو را زهرا خواست

رگ های بریده

یدالله گودرزی

 هلا آبی تر از متن سپیده

 صبوری این چنین را کس ندیده

چه کرد آن لحظه لرزیدن عرش

 لبانت روی رگهای بریده؟!

سؤال

 سیدحسن حسینی

هر دم که ز کارزار برمی گردی

شوریده و بی قرار برمی گردی

این بار کدام لاله ات پرپر شد

 کاین گونه شکسته وار برمی گردی؟

پیغام تو

سلمان هراتی

بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند

چون لاله عزیز بودی و خارت خواند

 پیغام تو ورد سبز بیداران است

 بیدار نبود آن که بیمارت خواند

با تو

حمیدرضا شکارسری

 ای وای عطش چه کرد آن جا با تو؟

 همسایه مگر نبود دریا با تو؟

 ای کاش به زیر تیغ خورشید آن ظهر

 بودیم شریک تشنگی ها با تو

بوسه گاه دریا

 عزت الله الوندی

گهواره کودک تو تنهاست حسین

 فریاد تو در گلوی صحراست حسین

با آن که در آتش عطش میسوزی

 لب های تو بوسه گاه دریاست حسین

لبخند؟

 محمد على مواردی

 باید دل خود به عشق پیوند زدن

 دم از تو – تو ای خون خداوند – زدن

 از تو ره و رسم عشق باید آموخت

 وز اصغر تو به مرگ لبخند زدن

دست برادر

غلامرضا مرادی

 اگر سر ندهد حسین، با سر چه کند؟

 با خرمن لاله های پرپر چه کند؟

گیرم که به خیمه مشک آبی هم برد

 با دست بریده برادر چه کند؟

زیباترین رشادت

محمدحسین انصاری نژاد

 ای علقمه از خروش آن مست بگو

از تشنگی و ساقی بیدست بگو

 دیدی که چنان شکست و آهی نکشید

 زیباتر از این رشادتی هست؟ بگو!

جست وجو

عباس سودایی

 بیا خواهر، ببین آن روبه رو را

پدر  را، التهاب جست وجو را

مگر جای شهیدان آسمان نیست

که روی خاک می جوید عمو را؟

عمو

مهناز سپهری

بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو

نامرد تمام کوفیان، مرد عمو

 یک جرعه نگاه تو عطش را کافی است

 من آب نمی خواهم، برگرد عمو!

بی آب

محمدحسین ابوترابی

عمو در تن ندارد تاب، بی آب

علی اصغر ندارد خواب، بی آب

عمود خیمه را انداخت مولا

که یعنی کودکانم! آب، بی آب

بازی

 عبدالرحیم سعیدی راد

 شش ماهه ترین مرد سرافرازی کرد

 پیوسته به راه عشق جانبازی کرد

نوشید گلوی تشنه اش تیر بلا

آن لحظه که بر دوش پدر بازی کرد

عموعباس

حمیدرضا شکارسری

 عجب پاییز  زردی، یاس من كو؟

 نکشت این غم مرا، احساس من کو

 نمی خواهم نمی خواهم دگر آب

 خداوندا! عمو عباس من كو؟

جواب!

سید حسن حسینی

 آن جمله چو بر زبان مولا جوشید

 از نای زمانه، نعرة «لا» جوشید؟

 تنها ز گلوی اصغر شش ماهه

 خون بود که در جواب بابا جوشید؟

آه

میلاد عرفان پور

در وسعت شب سپیده ای آه کشید

خورشید به خون تپیده ای آه کشید

 آن لحظه که زینب به اسارت می رفت

بر نیزه سر بریده ای آه کشید

کجا افتاده؟

علی انسانی

 انگشت تو از دست چرا افتاده؟

گل از چه ز شاخه ای جدا افتاده؟

 ای ناطق قرآن که جدا گشته سرت

 بسم الله این سوره کجا افتاده؟

بار مصیبت / نذر حضرت زینب سلام الله عليها

میلاد عرفان پور

 ای کاش فراغتی فراهم می شد

 از وسعت دردهای تو کم میشد

این بار مصیبتی که بر شانه توست

ایوب اگر داشت، قدش خم میشد

شام غریبان

محمدرضا احمدی فر

در خیمه کسی در آتش تب میسوخت

مانند ستاره در دل شب می سوخت

 وقتی که به خیمه ها هجوم آوردند

 ای کاش دلی به حال زینب می سوخت!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا