فیلم و سریال

بررسی تولیدات سینمایی مهدویت در ایران و فیلم‌های آخرالزمانی در جهان

هنر و رسانه از مهم‌ترین ابزار فرهنگ‌سازی در هر جامعه‌ای هستند. این ابزارها به قدری تأثیرگذارند که می‌توانند یک جامعه را به رشد و تعالی برسانند و یا آن را به سمت عقب‌ماندگی هدایت کنند. دشمنان اسلام سال‌هاست این ابزار را در اختیار گرفته‌اند تا به اهداف ضدانسانی و بی‌رحمانه‌شان برسند. در مقابل جبهه حق نتوانسته آن‌طور که شایسته و لازم است، از این ابزار در جهت تقویت خود در زمینه مهدویت و امر ظهور استفاده کند.

«قدمگاه» ساخته محمدمهدی عسگرپور در سال 1382 تنها فیلم سینمایی ایران است که می‌توان گفت کمی جدی به موضوع مهدویت و انتظار پرداخته است. «خدا نزدیک است» علی وزیریان، «سبز کوچک» غلامرضا رمضانی، «بوی پیراهن یوسف» ابراهیم حاتمی کیا در سال 1374، «اینجا چراغی روشن است» سیدرضا میرکریمی1381، فیلم کوتاه «خدا می‌آید» مجید مجیدی در سال 1374 و انیمیشن «شاهزاده روم» هادی محمدیان1393 فیلم‌هایی هستند که به معنا و مفهوم انتظار پرداخته‌اند؛ اما اشاره مستقیمی به موضوع مهدویت نداشتند. این از دستاورد سینمای ایران در چهل سالی که پس از انقلاب به‌طور ویژه به مباحث دینی و اعتقادی پرداخته و دست پرتری در این زمینه دارد.

از آن سو سینمای جهان در مقابل بحث مهدویت و ظهور، سینه سپر کرده و تا توانسته خرج کرده و فیلم‌هایی ساخته تا باور جهانیان را نسبت به مسأله ظهور منجی موعود خراب کند. فیلم‌های آخرالزمانی و پایان دنیا به خاطر داشتن یک موضوع دلهره‌آور و جذاب، یکی از ژانرهای پرطرفدار سینمای جهان است. «گرین لند» از ریک رومن‌وو، در سال 2020، «جعبه پرنده» سوزان ببر 2018، «در شب می‌آید» تری ادوارد شالنز 2017، «مد مکس» جورج میلر 2015، «اینتراستلار» کریسنوفر نولان در سال 2014، «مالیخولیا» لارس فون تریه 2011، «جاده» جان هیلکات 2009، «فرزندان انسان» آلفونسو کوارون 2006، «جنگ دنیاها» استیون اسپیلبرگ 2005، «ماتریکس» واچوفسکی‌ها 1999، مجموعه فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها»، «ترمیناتور»، «هری پاتر» و «سیاره میمون‌ها» تنها نمونه‌هایی از بی‌شمار فیلم‌هایی است که هالیوود با این موضوع ساخته است.

سینمای مهاجم و سلطه‌گر غرب با ساخت این آثار، پیام تحریف‌شده‌اش را در قالب بسته‌ای پرزرق و برق به خورد مخاطبانش می‌دهد. مخاطبان بسیاری که با دانش کم و اطلاعات ناقص‌شان از موضوع آخرالزمان، تحت‌تأثیر جذابیت و رنگ و لعاب فیلم‌ها قرار می‌گیرند. آن‌ها اغلب داستان فیلم را با جلوه‌های ویژه سینمایی و بازیگران خوش‌سیمایش باور می‌کنند و در دام دروغ‌های خوش‌رنگ و لعاب سازندگان آن می‌افتند. تهیه‌کنندگان و حامیانی که قصد و نیت‌شان از ساخت این فیلم‌ها آشکار است و با اندیشه یهودی و صهیونیستی‌شان باورهای مردم را هدف گرفته‌اند تا هرچه می‌توانند مردم را از اسلام و تفکر شیعی دور کنند. آن‌ها مردم را از پایان وحشتناک دنیا می‌ترسانند به گونه‌ای که «امید» تنها روزنه نجات بشری را، از بین می‌برند. غیرقابل سکونت بودن زمین، انفجارهای مرگبار هسته‌ای، حمله هیولاها، زامبی‌ها و آدم فضایی‌ها یا شیوع بیماری‌های مرگبار؛ و تنها یک مورد از این‌ها کافی است تا انسان‌های ضعیفی که از ایمان بهره کافی نبرده‌اند، روحیه‌شان را از دست بدهند؛ از پایان خوش دنیا مأیوس شوند و بخواهند زندگی‌شان را به دست خودشان پایان دهند یا مابقی عمرشان را در انزوا و ترس از فردا به سر ببرند.

بر خلاف سینمای بی‌هدف، رو به عقب و فرسایشی ایران، سینمای غرب کاملاً هوشمند و تمام تولیدات سینمایی‌اش هدف‌مند است. سینمای غرب با این نیت که انسان را از آسمان و خدایی که منبع خیر و رحمت است، جدا کند و به زمین بچسباند، سال‌هاست که دست به تولید فیلم‌های آخرالزمانی زده و تا توانسته با قهرمانان امریکایی و صهیونیست خود در صدد بوده تا خود و جامعه‌اش را جامعه برتر نشان دهد. همین سینمای ضدبشری قصد دارد تا پوچ‌گرایی و برون‌گرایی را میان آدمیان به بالاترین حدممکن برساند و آن‌قدر ماهرانه نقشش را بازی می‌کند که بتواند تمام افکار و مقاصدش را موجه و درست جلوه دهد. لذا این سؤال برای کم‌تر کسی به وجود بیاید که انسانی که از آسمان بریده باشد و در دام تعلقات دنیای فانی افتاده باشد، دیگر چه امیدی به رهایی زمین و آرامش در آن دارد؟

سینمای ایران که باید امیدبخش باشد و با بهره‌گیری از قرآن، احادیث و منابعی که در اختیار دارد، سیمای حقیقی منتظران و آینده زمین را به تصویر بکشد، به فیلم‌های زرد و سخیفی روی آورده که همان ته‌مانده فرهنگ مردم را هم چپاول می‌کند! عدم فعالیت سینماگران در عرصه معنویت و مهدویت از ضعف مسئولان فرهنگی کشور و مدیریت سینمایی است که فرهنگ‌سازی در زمینه مهدویت و انتظار را به کلی از یاد برده‌اند و حتی تلاشی هم در این زمینه ندارند. بودجه‌های سینمایی صرف ساخت فیلم‌هایی می‌شوند که تاریخ مصرف دارند و صرفاً جهت سرگرمی مخاطب و یا تمرکز بر موضوعات ممنوعه در صداوسیما ساخته می‌شوند؛ فیلم‌هایی می‌شود که با سیاه‌نمایی و ذلیل‌کردن ایران و ایرانی، در جشنواره‌های خارجی به چشم می‌آیند و سروصدا به پا می‌کنند.

سینما یا هنر هفتم، باید در قاب جادویی خود رؤیاپردازی دارد؛ یعنی داستانش را در قالب یک ماجرای تجربه نشده به تصویر بکشد. غرب با استفاده هرچه تمام‌تر از این ابزار، راه را برای گسترش و القای افکار ضدبشری و ضداسلامی‌اش باز کرده و در این زمینه خوب می‌تازد؛ در حالی که سینمای ایران هنوز در چارچوب بایدها و نبایدها مانده و هنوز از پوستة اولیه‌اش بیرون نیامده است. مثل طفل ترسویی که از ترس زمین‌خوردن، حاضر است یک جا بنشیند و با حسرت دویدن دیگران را تماشا کند. حقیقتاً چگونه است که بعد از چهل سال هنوز راه و رسم ساخت فیلم‌های مطلوب و مورد علاقه مخاطب مسلمان را یاد نگرفته‌ایم. واقعاً منتظریم تا دری از غیب باز شود و مجوز ریسک‌پذیری و جسارت را به ما بدهد؟ تصمیم داریم چه زمانی به نوجوان و جوان مملکت‌مان نشان بدهیم دنیای دیگری هم هست. آینده درخشان و زیبایی در انتظار است و دنیا لزوماً با مرگ، جنگ و ویرانی تمام نمی‌شود؟ چه زمانی می‌خواهیم زبان باز کنیم و به آن‌ها این اطمینان را بدهیم آن روز که تمام فریادها به آسمان بلند شود یک منجی از راه خواهد رسید که به اندازه تمام پدرها، مهربان است؛ به اندازه تمام سوپرمن‌ها، عدالت‌خواه است؛ به اندازه تمام پیامبران، آزاده‌خواه است؛ و دلش برای رهایی امتش پر می‌کشد؟

کِی وقتش می‌رسد پژوهشگران حوزه‌های علمیه مطالعات مهدوی‌شان را در اختیار سینماگران قرار دهند و با ایجاد ارتباطی صمیمانه و نو، دنیای پس از ظهور را به جهانیان نشان دهند؟ تا این امید در دل زنان و مردان بنشیند که آن‌ها هم به اندازه سهم‌شان می‌توانند در آن آینده سهیم باشند. می‌توانند از روبات‌ها، بشقاب پرنده‌ها، زامبی‌ها، جهش‌های رادیواکتیو و هر آنچه که برای‌شان از آینده وحشتناک آخرالزمان تصویر کرده‌اند، جلوتر باشند و دل‌شان قرص باشد که موعودی خواهد آمد که به جای اسلحه اتمی و ماشین آخرین‌سیستم، شمشیری دارد که با آن حق تمام مظلومان را خواهد گرفت؛ اسب سفیدی دارد که از جای سُم‌اش بر زمین گُل برخواهد آمد. رخت و لباسش به جای آنکه ضدگلوله، ضدحریق و مجهز به انواع سلاح‌ها باشد، از همان‌هاست که قداست را تداعی می‌کند و ذهن همگان را به سمت پیامبر مهربانی می‌برد. به جای آن‌که زمین زیر پایش بلرزد، نرم و آهسته قدم برمی‌دارد و زلف زمین را نوازش می‌کند. اَبَرقهرمانی که از چهره‌اش نور می‌بارد و کلامش از مهر است؛ با آمدنش دل‌های عزادار روشن می‌شود و تنهایی‌ها و بیچارگی‌ها پایان می‌یابد؛ سلطه بَدمَن‌ها تمام می‌شود و سفیدی، سیاهی و پلیدی را از بین خواهد برد. آیا این اَبَرمرد ستودنی نیست؟ آیا وقت آن نرسیده چهره‌ای را که سینمای غرب از سوپرمن‌ها ساخته، عوض کنیم و سیمای اَبَرمرد آینده را به جهانیان نشان دهیم؟ به راستی کی وقتش می‌رسد که عمل جای شعار را بگیرد و سینما هم به صف منتظران بپیوندد و لبیک بگوید!

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا