داستان و حکایت

حرص و طمع

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش آمد که نجس‌ترین چیزها در این دنیای خاکی چیست…؟
برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند…
پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را پیدا کند خواهد‌ بخشید…
وزیر هم عازم سفر شد و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیزها مدفوع آدمیزاد است…!
وزیر عازم دیار خود می‌شود…
در نزدیکی‌های شهر، چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت..!
بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد..!»
وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد…
چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری…!»
وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید: «تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است…
تو مدفوع خودت را بخور، اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش…!»
خلاصه اینکه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد…!!
سپس چوپان به او می گوید: «کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه فکر می‌کردی نجس‌ترین چیزها است را بخوری…!»

از نخل برهنه سایبانی نطلب
از مردم بی وفا، یاری نطلب

عزّت به قناعت است، خاری به “طمع”
با عزّت خود بساز و خاری نطلب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا