دل نوشته های شما

خاطره

اون قدیما یادش بخیر
چقدر خوب بود که گوشی همراه نداشتیم در عوض همدیگه رو داشتیم…
چقدر دیدن سریال های تلویزیون برایمان جذاب بود
مخصوصا اون سریال ریشه در خاک
یادمه که اون موقع ما تلویزیون هم نداشتیم
وبرای دیدن این سریال هفته ای یکبار با اهل خانه بعد از صرف شام در منزل خودمان
راهی خانه ی دایی ام که یکی دو کوچه با خانه ی ما فاصله داشت می رفتیم
و دور تلویزیون حلقه مهربانی می بستیم.
البته تلویزیون خونه ی دایی اینا هم سیاه وسفید وکوچک بود که گاهی آنتنش می پرید و پارازیت و برفک روی صفحه اش… حال گیری بود.
اما به ما بچه ها خیلی خوش می گذشت…
آخه اون زمان مثل الان نبود که هر شب سریال تلویزیونی پخش بشه
هفته ای پخش میشد.
در حین دیدن سریال، گپ وگفت صمیمانه ای با هم داشته واز حال و روز هم با خبر می شدیم و از بودن در کنار هم لذت می بردیم
اما حالا…
آخ… که چقدر دلم برای اون دور همی هاو شب نشینی های خانه ی دایی جان تنگ شده…
کاش یه بار دیگه عین اون موقع دور هم جمع می شدیم… کاش…

✍️دل نوشته های من غریب
🎙خانم مینو سلیمی
کد اشتراک:81214

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا