مناسبتی

شهادت امام حسن مجتبی

نگاهی به زندگی خانوادگی امام حسن مجتبی علیه السلام

همه ما برای زندگی مان الگو یا الگوهایی داریم که در لحظات مهم، خط کش برمی داریم و قد رفتارمان را با رفتار آنها در موقعیت مشابه میسنجيم. گاهی هم برای هر بعد از زندگی، یک سرمشق جدا داریم و خط کشهایمان آن قدر زیاد می شوند که در دام مقایسه های سمی می افتیم. بهترین کار داشتن یک الگوی کلی و استاندارد است که بتوانیم در هر بخش زندگی، خودمان را با آن مقایسه کنیم و جایگاهمان را حدس بزنیم؛ مثل الگویی مانند اهل بیت علیهم السلام که در هر رفتاری سرآمد انسان های تاریخ بشرند. در این یادداشت به بررسی سبک رفتار امام حسن مجتبی در خانواده می پردازیم.

 پسر کو ندارد نشان از پدر

امام صادق علیه السلام درباره ویژگی های اخلاقی امام حسن علیه السلام فرموده اند: امام حسن علیه السلام عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود؛ و چنان بود که وقتی حج به جای می آورد، پیاده به حج میرفت و گاهی نیز پای برهنه راه میرفت؛ و چنان بود که وقتی یاد مرگ می کرد، می گریست؛ و چون یاد قبر می نمود، می گریست؛ و چون از قیامت و بعث ونشور یاد می کرد، می گریست؛ و چون متذکر عبور و گذشت از صراط -در قیامت- می شد، می گریست؛

و هرگاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد…؛ و چون به نماز می ایستاد، بندهای بدنش می لرزید؛ و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می شد، مضطرب و نگران می شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می کرد. هرگاه در وقت خواندن قرآن به عبارت «یا ایها الذين آمنوا» می رسید، می گفت: «لبیک اللهم لبیک» و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید، به ذکر خدا مشغول بود و از همه مردم در نطق و بیان راستگوتر بود».

یار و یاور مادر

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همواره امام حسن علیه السلام را که بیش از هفت سال نداشت، به مسجد می فرستاد تا آنچه را که رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان مسلمین مطرح می کند، به خاطر بسپارد و شنیده های خود را برای مادر بازگو کند. امام حسن علیه السلام، نیز با کمال نظم و به صورتی شیوا و شیرین، گفته های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد. در آن روزها هرگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به منزل می آمد، با کمال تعجب می دید که حضرت زهرا سلام الله علیها از آیات تازه قرآن و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه است. پس از او پرسید: «این علوم و معارف را چگونه به دست آوردی؟» حضرت زهرا علیها السلام فرمود: «هر روز فرزندم حسن، مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند».

لذا در یکی از روزها امیرمؤمنان علیه السلام در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید. امام حسن عليه السلام طبق معمول وارد خانه شد تا آنچه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درضمن سخنرانی شنیده بود، برای مادر بیان نماید، ولی این بار به خلاف همیشه، هنگام تکلم، دچار لکنت شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد. حضرت فاطمه سلام الله علیها متعجب شد و فرمود: «پسرم، چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده ای؟) امام مجتبی علیه السلام فرمود: «مادر جان! (تعجب نکن از این رو زبانم لکنت گرفته و بیانم از فصاحت افتاده است که گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود!» در این حال امیر مؤمنان، علیه السلام از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید.

رحمت واسعه

روایت است که کنیزکی آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد. امام حسن علیه السلام به او گفت: «تو در راه خدا آزادی!» شخصی که آن ماجرا را دید، به آن حضرت عرض کرد: «کنیزکی، شاخه گل بی ارزش به شما هدیه کرد و او را آزاد کردید؟» امام در پاسخ فرمود: «این گونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: وقتی تحیه ای به شما دادند، تحيتی بهتر دهید؛ و بهتر از آن، آزادی اوست».

کریم را معنا کردی

ابن ابی الحدید نقل کرده است:

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از کوچه ای عبور می کرد. به کودکانی که مشغول بازی بودند، برخورد. بچه ها ضمن بازی از تکه های نانی که در مقابلشان بود، می خوردند. چشمشان که به حضرت افتاد، از وی خواستند پیاده شود و با آنان غذا بخورد. آن بزرگوار بدون درنگ فرود آمد و همراه آنان مشغول خوردن شد. پس از اندکی، حضرت نیز آن کودکان را به خانه خود برد و با دادن غذا و لباس و …، از آنان پذیرایی کرد و فرمود: «در این بذل و بخشش دو طرفه، باز هم برتری با این کودکان است؛ زیرا آنها هرچه داشتند بذل کردند، اما ما غیر از آنچه به آنان دادیم، باز در خانه اموال زیادی داریم».

مدارا تا کجا؟

یکی از ویژگی های وجود نازنین امام حسن علیه السلام، خلق خوش ایشان است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی فرمودند: «اگر همه زیبایی را در یک شخصیت خلاصه کنیم، نامش حسن است». یک آدم باید خیلی روح بزرگی داشته باشد که تا آخرین لحظه، با قاتل خودش زیر یک سقف زندگی کند و حتی گمان بدی هم به او نداشته باشد.

هم چنان که عمر بن اسحاق می گوید: من و حسین علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی علیه السلام بودیم که فرمودند: «بارها به من زهر داده اند، ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بارجگرم را قطعه قطعه کرده». امام حسین علیه السلام با ناراحتی پرسیدند: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمودند: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیشتر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که به خاطر من، بی گناهی گرفتار شود».

اگر الگوی ما کسی چون امام حسن مجتبی علیه السلام است، خطکش و مقیاسمان در برخورد با همسر باید خیلی دقیق باشد که بدانیم کجا از روی حرص دل و خواسته نفس حرفی زده ایم و یا کاری کرده ایم، یا حق با ما بوده و برای برقراری آرامش گذشت کردیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا