داستان و حکایت

عبادت نیابتی

هنگامی که پیامبر اسلام (ص) از مکه به مدینه ، هجرت نمود، دستور داد، مسجدی بسازند، و فرمود: هر کسی یک خشت بیاورد، فلان و فلان مقدار ، پاداش دارد، مسلمانان با شور و اشتیاق ، خشت می ساختند و می آوردند و دیوار مسجد را می ساختند.

در این میان رسول خدا (ص) دید «عمار یاسر» دو خشت ، بدست گرفته می آورد، به او فرمود : «چرا دو خشت بدست گرفته ای ، سنگین است و رنجور خواهی شد؟» (با توجه به اینکه خشتها ، بزرگ و سنگین بودند).

عمار عرض کرد : یا رَسُولَ الله، واحِدَهٌ مِنکَ ، وَ واحِدَهٌ مِنّی : «ای رسولخدا! یکی را برای خودم، و یکی را به نیابت از شما می آورم»، مقام شما، ارجمندتر از آن است که ما بگذاریم، شما خشت بردارید، از طرفی ، نمی خواهم که آن پاداش را تنها ما ببریم، و تو نبری، این است که به نیابت از شما ، خشت می آورم ».

پیامبر (ص) فرمود: جَزاکَ اللهُ خَیراً : «خداوند پاداش نیک به تو عنایت فرماید».

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا