مناسبتی

مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مبارک باد!

«و او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزكيه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!» (جمعه/۲)

ماه رجب، ماهی است که، در بین ماه های خدایی، خوشبختی اش به لطف ایزد، چندین برابر شده است. ماهی که سبزشدن و جوانه زدن و شکوفه های معطر انسانی، در آن به اوج می رسد و به عرش اعلی میرود. عطر و بوی شکوفه ها و تلألو نوری که از آنها برمی خیزد، در غار تاریکی، در بلندای کوهی به نام حرا جا می ماند؛ غاری که در آن «اقرأ باسم ربک» خوانده می شود. از ذهن و دلی که به ظاهر، هیچ بهره ای از خواندن و نوشتن نبرده است. هلهله و شادی فرشتگان و آسمانیان در اطراف کوه حرا موج می زند. انسانیت و کمال، با قدم های حضرت محمد(ص) انسانی به تمام معنا، از غار بیرون می آید و ردّ پایش در دل سیاه جامعه، نور می پراکند. ۲۷ رجب نیز بزرگترین روز تولد انسانیت و انقلاب در برابر جاهلیت می شود.

پیامبر در دل جامعه ای که، دختران را مایه بدبختی و شومی می دانند، مبعوث می شود. همان گونه که قرآن عزیز می فرماید: «در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند، دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود؛ و به شدت خشمگین می گردد.» (نحل/۵۸) پیامبر با شجاعتی کامل بر دستان خود کوثری از جنس نور را به سمت آسمان بالا می برد؛ و ایشان را مایه برکت و خوشبختی می داند. او با هر زنده به گور کردن طفل دختری، با تمام وجود اشک می ریزد و بر جاهلیت مردانی که از مرد بودن، بویی نبرده اند، افسوس می خورد.

با انقلاب نور، از غار حراء رسالت آغاز می شود. در سرزمینی که در جای جای آن رنگ و بوی زیبای انسانیت، از دست رفته است. درخت تنومند خُلق وخوی نیکوی بشریت، در حال از دست دادن ریشه هایش می باشد. پیامبر با آمدنش این نوید را می دهد که می تواند با یاری پروردگارش و با در دست داشتن قطره های ناب بشریت، همچون حضرت علی علیه‌السلام و خدیجه کبری سلام الله علیها ریشه های خشکیده انسانیت را، دوباره احیا کند.

پیامبر از روبه رو شدن با جماعت جاهل و دل مرده، هیچ هراسی ندارد. سرزمینی که بت هایی از جنس سنگ و چوب، آمال و آرزوی مردمانش می باشد. شهوت و خلق وخوی حیوانی در آن حکمرانی می کند و جز سیاهی، رنگی در آن دیده نمی شود. ایشان با آمدنش رایحه ای دلپذیر می آورد. رایحه ای که عطر گل های بهاری و در زمستانی سردوخشک به ارمغان می آورد. دل های ناب این عطر و بو را می فهمند و با کشیدن نفسی عمیق دوباره جان می گیرند. از شوق، ابرهای باران ندیده چشم هایشان، نمناک می شود و لبخندی از ژرفای دل های پژمرده شان می زنند.

زندگی دوباره جریان می یابد. حضرت بر بلندی می ایستد و دین بر حق را، اسلام می نامد. دینی که در آن با تمام وجود از مروارید سفید انسانی در صدفی خاک گرفته، از جنس بدن آدمی حمایت می کند و این امید را در دل سیاه پوستان زنده می کند که رنگین بودن پوست، دلیل بر بردگی نمی باشد. تنها چیزی که می ماند، لوحی سفید از قلبشان است که باید در برابر ایزد بدرخشد و بس. حضرت محمد(ص) با این رسالت، در زمان و سرزمینی پا می گذارند که حتی نزدیک ترین فرد، یعنی عموی ایشان ابولهب هم از او هیچ حمایتی نمی کند. حضرت، متوسل و وابسته به خدای جهانیان است و این ریسمان متصل از جنس نور را مایه رحمت و برکت می داند؛ و چه پشتیبانی محکم تر و قوی تر از ایزد منان.

زمان می گذرد و روز به روز بر حقانیت پیامبر و دین مبارکشان افزوده می شود و تمامی سرزمین جاهلیت، و حتی جهان را فرا می گیرد. این روز مبارک است؛ مبارک به آمدن نوید حیات. نویدی که در جهان حاضر هم ادامه دارد و مقصدش در دست مولای جهانیان، حیّ و حاضر، حضرت مهدی عليه السلام می باشد.

دین اسلام و برگزیده شدن پیامبر، در تمامی ادیان، محترم شمرده شده است و مسلمانان آن را با جان و دل، جشن می گیرند. به امید روزی که فرزندش حضرت صاحب الامر بیاید و ناامیدی و جنگ و خونریزی را ریشه کن و شکوه عدالت و انسانیت را احیا کند؛ آمین!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا