معرفی کتاب

نقد و بررسی رمان مهدوی «کمی دیرتر»

«سیدمهدی شجاعی» در حیطه مطبوعات، ادبیات داستانی و دراماتیک آثار بسیاری نوشته است؛ که اغلب آن‌ها درون‌مایه‌های دینی دارند. در این میان رمان «کمی دیرتر» و نمایش‌نامه‌ «عشق به افق خورشید» به موضوع انتظار و مهدویت پرداخته است. «شجاعی» در دیباچه رمان «کمی دیرتر» که اخیراً به چاپ پانزدهم رسیده است، تمام تقصیرها را به گردن طفل محتوا انداخته که از بدو تولد عجول است و قدم‌هایش را دوتایکی برمی‌دارد و منتظر فرم و قالب لباس نمی‌ماند! نویسنده خود را مادری می‌داند که طفل بیش‌فعالش منتظر یادگرفتن نمی‌ماند، تاتی‌تاتی‌کردن را ضروری نمی‌داند و ناگهان شروع به شلنگ‌تخته‌ انداختن می‌کند!

معلوم نیست با این توصیفات چرا نویسنده، این طفل را به اندازه کافی در محبس ذهنش محبوس نمی‌کند تا تمام مراحل رشد را پشت سر بگذارد و بعد متولد شود؟ «شجاعی» که با توجه به مهارت و قدرتش در داستان‌پردازی توان آن را دارد که به راحتی «کمی دیرتر» را تبدیل به رمانی جذاب کند؛ خیلی سریع و بدون زمینه‌چینی، شخصیت و موقعیت را رو می‌کند و از ماجرای جوانکی به نام اسد پرده برمی‌دارد. جوانکی که چنان توانی دارد ناگهان در مجلس جشن نیمه‌شعبان با جمله «آقا نیا!»، همه را تحت‌تاثیر قرار دهد.

در ابتدای این کتاب، مخاطب با یک گزارش از مولودی روبه‌روست و میهمان ناخوانده‌ای که به مجلس مولودی بزرگان آمده است. در مجلسی که وزیر، وکیل و آدم‌های مهم سیاسی و دینی در آن رفت‌وآمد می‌کنند، ناگهان این میهمان ناراضی سخنرانی می‌کند. همه شاکیان انگار نه به جوان، بلکه به خودشان شک دارند و زود به فکر حمله جناح رقیب می‌افتند و مسئله را سیاسی می‌کنند. اسد هم کارکرد داستانی‌اش تنها معرفی مستقیم شخصیت‌ها و حرف‌های شعاری‌شان است؛ که ضعیف‌ترین روش برای بیان حالات و شخصیت‌پردازی است! 

همه، حرف جوانی مجهول‌الهویه که خود را نائب امام می‌داند، باور می‌کنند؛ آن هم وقتی که در همان لحظه اول به ظاهرش ایراد گرفته و او را نفوذی می‌دانستند. آیا هرکسی که مدعی ارتباط با امام عصر شد، باید حرفش را بدون چون و چرا پذیرفت؟ جوانکی بدون نام و نشان که دارد از منتظران واقعی ثبت‌نام می‌کند؛ چرا که اغلب منتظران برای حفظ موقعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود، دوست ندارند آقا بیاید و فقط به دروغ خود را منتظر امامk نشان می‌دهند.

فکر اولیه و ایده

فکر اولیه، جرقه‌ای است که بر اساس شنیده‌ها، دیده‌ها، تجربیات و تخیلات به ذهن نویسنده خطور می‌کند و او بر اساس آن‌ها دست به قلم می‌برد. در «کمی دیرتر» کاملاً آشکار است جرقه خوبی در ذهن نویسنده زده شده؛ اما این جرقه‌ فرصت درخشش کافی در ذهن وی را نداشته و به سرعت تبدیل به کلمات کتاب شده است. در حالی‌ که ممکن است سال‌ها طول بکشد تا جرقه و جوانه به ذهن نشسته‌ای، آماده باروری شود و روی کاغذ بیاید؛ نه این‌که مانند طفل عجول «شجاعی» با دیدن روشنایی یک جرقه، منتظر رشد و نمو نماند. در ایده‌ای خوب شخصیتی جذاب برای رسیدن به نیاز حیاتی خود، دچار موانع جدی ‌شده و نتیجه چالش قهرمان مشخص می‌شود. در «کمی دیرتر» شخصیت اسد و نویسنده درون مجلس مولودی، هیچ‌کدام جذابیت لازم و کافی برای قهرمان‌شدن ندارند و موجب ایجاد چالشی نفس‌گیر در داستان نمی‌شوند، تا این‌که اثر، ایده جذابی داشته باشد.

موضوع و درون‌مايه

درون‌مایه تفکر حاکم بر داستان و حرف اصلی نویسنده است که باعث انتخاب و پیوند درست، عناصر داستان با هم‌دیگر می‌شود. درون‌مایه این کتاب به راحتی قابل دریافت است؛ انتظار و یا به تعبیری درست‌تر انتظاری دروغین. مدعیان منتظر، به ظاهر دم از انتظار می‌زنند؛ اما در باطن، دل‌شان به این گرم است که ظهور به‌جای تعجیل، به تاخیر بیفتد و آن‌ها بتوانند بیشتر به خواست‌های دنیوی خویش برسند. داستان برآمده از جهان بیرون و جهان درون نویسنده هر اثری است؛ و بسط موضوع در این دو جهان، از اهمیت برخوردار است. موضوع «کمی دیرتر» پرداختن به شخصیتی است که می‌خواهد به اطرافیانش نشان دهد انتظار آن‌ها برای ظهور منجی، دروغی بیش نیست و آن‌ها فقط به حفظ شرایط خود توجه نشان می‌دهند.

فرم و محتوا

فرم باید همراه محتوای داستان زاده ‌شود؛ چراکه همراهی این دو باعث وحدت کل داستان می‌شود. هر مطلب و مضمونی، شکل خاصی را برای خلق خود در درونش دارد، که نویسنده آن را کشف می‌کند و به بهترین فرم، به نگارش آن محتوا می‌پردازد. محتوا ترکیبی از د‌رون‌مایه، موضوع، دیدگاه هنری و جهان‌بینی نویسنده است تا اثری انسانی و جهانی خلق شود. بزرگان ادب معتقدند «اگر رمانی مرزهای زمان، مکان و زبان را در نوردد، جهانی می‌شود.» در این رمان نه شخصیت آن‌قدر جذاب است که خواننده تا پایان اثر شیفته دانستن داستان وی باشد؛ نه جدالی وجود دارد تا در آن جذابیتی باشد؛ و نه نویسنده حرفش را در قالبی جهانی و با پرداختی جذاب ارائه می‌دهد. «شجاعی» فرم زیبایی را برای محتوای کارش انتخاب نکرده، در حالی ‌که وقتی قرار است تحفه‌ای در خور برای امام عصرk داشت، چه اصراری است که به ساده‌ترین شیوه و تکنیک بیانی و زبانی، داستان روایت شود؟

طرح

طرح باید وابستگى موجود ميان حوادث و شخصیت‌ها را بر اساس اصل علیت و موجبیت، به‌طور عقلانى تنظيم و نقل ‏كند. در واقع به‌هم خوردن تعادل عادى زندگى و ايجاد موقعيت جديد براى شخصيت، آغاز يک داستان و طرح جديد است. به بيانى ديگر، داستان از آن‌جا آغاز مى‏شود كه تعادل به‌هم مى‏خورد، و وقتی خاتمه مى‏گيرد كه تعادل قبلى دوباره برگردد؛ و يا اين‌كه تعادل تازه‏اى در زندگى شخص ايجاد شود. جهان داستان، سایه‌ای از جهان واقعی است؛ اما گاه چنان دقیق پرداخت می‌شود که کاملاً واقعی به‌نظر می‌رسد و شبیه جهان واقعیت است. تخیلی‌بودن جهان داستان به آن معنا نیست که جهان واقع نیز نادیده گرفته شده و داستان ارتباطی منطقی و معنادار با واقعیت نداشته باشد. با اضافه‌کردن وقایع خیالی به واقعیت و منطق، می‌توان اثری خیالی را تبدیل به داستانی واقعی کرد، تا مخاطب آن را به تمامی باور کند. در «کمی دیرتر» با وجود نزدیک‌بودن جهان واقع به جهان داستان، وقایع، واقعی به نظر نمی‌رسند.

روایت و زاویه دید

نویسنده و مخاطب هر دو در جهان واقعی هستند؛ اما راوی داستان بخشی از دنیای متن است و واسطه نويسنده در نقل داستان. واسطه‌اي که گاه نويسنده او را حذف مي‌کند تا خود مستقيم داستانش را نقل کند. در این رمان، راوی و شخصیت اصلی از دیدگاه خودش قصه را تعریف می‌کند. «شجاعی» یک‌بار خود ماجرا را تعریف می‌کند و یک‌بار دیگر می‌گذارد راوی همان ماوقع را روایت کند. وی به جای نشان‌دادن وقایع، بر حضور و دخالت راوی تاکید بیشتری دارد. انتخاب زاویه دید مناسب حال‌وهوای اثر بسیار مهم است؛ زیرا زاویه دید بر دیگر عناصر داستانی تاثیر می‌گذارد. راوی تنها از دیدگاه خود به روایت می‌پردازد و همین موجب می‌شود تا باورپذیری بخشی از حرف‌های شخصیت نویسنده داستان و اسد تضمین شود. هرچند مخاطب هنوز خود این دو شخصیت را باور نکرده است، بماند که بخواهد تمام حرف‌های آنان را باور کند. در ضمن این رمان، داستان در داستان است؛ یعنی یک داستان، کتابی است که شخصیت نویسنده رمان می‌نویسد؛ و دیگری کتابی است که «شجاعی» در آن به روایت ماجرای این نویسنده و دیگران می‌پردازد. در فصل آخر هم حضور نویسنده و اسد در روایت پنهان است، و سه روایت تاریخی، فقط از زبان «شجاعی» بیان می‌شود.

شخصيت

آغاز داستان با موقعیت، شخصیت و موضوع، یا محتوا، شکل، زبان، فضا، ساختمان، ساختار، تصویر و… توانایی آن را دارد که مخاطب را مجذوب ایده‌ای قدیمی کند که بارها آن را خوانده و یا دیده است. داستانی که با شخصیت شروع می‌شود، مخاطب را با خود همراه می‎کند تا آخرش بداند سرنوشت شخصیت به کجا می‌انجامد. داستان این رمان با شخصیتی که اندیشه‌ای دارد و در موقعیتی خاص قرار گرفته است، شروع می‌شود. شخصیت اصلی باید انگیزه و قوه محرکه کافی داشته باشد و آغازگر جدال باشد. فردی عمل‌گرا که مانند شخصیت‌های «کمی دیرتر» فقط حرف نزند؛ کسی‌که قابل درک باشد و بتوان با او هم‌ذات‌پنداری کرد؛ کسی‌که در حوزه فاعلیت و انجام کار است و نه در حوزه انفعال. شخصیت نویسنده این رمان مشخص نیست، چرا تافته جدا بافته است؟ دعوت اسد از شخصیت نویسنده چرا این‌قدر دیر است و بعد از دعوت اصلاً مانند دیگر نمونه‌ها، عجله‌ای از سوی اسد در کار نیست و در برابر عجز نویسنده، تنها به تجزیه و تحلیل اوضاع و شرایط پرداخته می‌شود.

گفت‌وگو

به جای این‌که «کمی دیرتر» با توجه موقعیت خوب و تلنگر گشایش داستان، به گفت‌وگو روی بیاورد و موجب ایجاد کنش، کشش و کشمکش بین شخصیت‌ها شود، به سخنرانی رو می‌کند که شخصیت‌ها یک به یک به هم‌دیگر می‌گویند و از صحنه می‌روند. گفت‌وگوها به بحث و جدل منتهی نمی‌شود و کشمکشی در کار نیست؛ یا اسد کوتاه می‌آید و می‌رود و یا این‌که عاقبت منتظران جا می‌زنند و پی کارشان می‌روند. همین امر موجب می‌شود هیچ‌کدام از شخصیت‌ها در عمل و گفتار به پویایی لازم نرسند. شخصیت نویسنده نقطه تمرکزش را روی جمله «آقا نیا!» از زبان اسد می‌گذارد، این جمله باید قدرت ایجاد کنش در داستان را ایجاد کند؛ اما فقط بهانه‌ای برای سخنرانی راوی و شخصیت‌های اصلی و فرعی، واقعی و خیالی می‌دهد. شخصیت‌ها با خودگویی و دگرگویی، افكار خود را با صدای بلند به زبان مى‏آورند تا مخاطب کتاب از مقاصد آن‌ها مطلع شود.

زمان و مکان

زمان داستان شامل شروع اولین رویداد تا پایان آخرین ماجرای داستان، براساس تقدم و تاخر روایت‌ها با تمام بازگشت‌ها به گذشته و آینده است. دلیل پیچیدگی زمان روایی، وجود لایه‌های مختلف زمانی در روایت و تلاقی آن‌ها با یک‌دیگر در داستان است. در این رمان زمان روایی و ترتیبی بارها بر اساس بی‌منطقی به ظاهر منطقی رمان، شکسته می‌شود. زمان به دفعات پس و پیش می‌شود و شخصیت نویسنده فقط دچار یک شگفتی تصنعی می‌شود؛ از این‌که امروز می‌تواند، ناگهان در همان دیروز باشد. زمان روانی هم، گذشت زمان در اندیشه شخصیت‌ها و حالات ذهنی آن‌ها در ارتباط با حوادث است. در واقع در این نوع زمان انبساط و انقباض زمانی رخ می‌دهد. مخاطب با هم‌ذات‌پنداری با شخص بازی، ذهنش تابع گذشت زمان در صحنه داستان می‌شود. در این رمان نیز در اغلب موارد زمان نمی‌گذرد و از لحاظ روانی، انبساط زمانی دیده می‌شود.

حادثه و حادثه محرک

نويسنده به‌واسطه حوادث كوچک و بزرگى كه خلق مى‏كند، باعث ايجاد انتظار در خواننده می‌شود. حادثه محرک در اوایل اثر با نیروی محرک خود، داستان را به حرکت درمی‌آورد. در واقع با یک حادثه، موقعیت، گفت‌وگو و یا اطلاعاتی، شخصیت اصلی به حرکت درمی‌آید و داستان در مسیر خود به راه می‌افتد. یک شخصیت یا یک حادثه که از درون یا بیرون اثر، نظم آن را بر هم بزند، باعث کشمکش می‌شود. حادثه محرک، توازن زندگی و تعادل آن را به‌هم زده و سرنوشت قهرمان را به‌سوی خیر و یا شر هدایت می‌کند. لذا قهرمان ترغیب می‌شود که زندگی‌اش را به حالت تعادل بازگرداند. در این رمان حادثه محرک وجود دارد؛ اما درگیری دراماتیکی بین شخصیت‌ها ایجاد نمی‌شود. عدم مانع جدی و فعال بر سر راه شخصیت نویسنده و اسد، موجب عدم پیشرفت شخصیت و یا نقشه‌اش می‌شود و تنش و تعلیق ایجاد نمی‌کند. در حالی که وجود مانع داستانی باید باعث شود شخصیت در بحران جدیدی گرفتار آید و وادار به تصمیم‌گیری شود. نبود همین موانع است که مخاطب را از خواندن با جان و دل این رمان، دل‌سرد می‌کند.

گره‌افکنی و گره‌گشایی

گره‌افکنی خلق وضعیتی خاص در برابر مانع، و ایجاد تغییر ناگهانی در روند کنش است که قهرمان را با مشکلات جدیدی مواجه می‌کند. گره‌افکنی مسير عادى ماجرا را دگرگون كرده و در کار شخصیت، گره‏اى خاص ايجاد مى‏كند و با ایجاد موانعی، كشمكش به وجود مى‏آورد و شخصیت را از رسیدن به هدفش بازمی‌دارد. گره‌گشایی هم پیداکردن راه‌حل، آشکارسازی، و در کنار هم نگه‌داشتن اجزای داستان است. پس از حل‌شدن درگیری‌ها، نباید داستان را بدون دلیل ادامه داد و نتیجه‌گیری کرد. هرچند در این رمان بدون گره‌افکنی خاص، نتیجه‌گیری هم دیده می‌شود؛ و آن این‌که همه آدم‌های خیالی عصر حاضر به ظاهر منتظرند و منتظران واقعی تنها در دل تاریخ هستند. شخصیت نویسنده درون رمان ظاهراً ساكت است؛ ولى باید در درونش غوغايى برپا باشد و نداند چه‌گونه با خواست و خواهش درونى خود كنار بيايد. وقتى پاى احساس و عاطفه او به ميان آيد و شورشى در درونش برقرار باشد، وی باید درگير کشمکش عاطفى ‌شود و بین عقل و احساس معلق بماند؛ که نمی‌ماند!

اوج و بحران

بحران‌ها و هيجان‌هاى ناشى از آن باعث مى‏شود عمل داستانى پيش برود و داستان جذاب شود. در اوج باید بحران، تنش دراماتیک، تعلیق، کشمکش‌ها و هيجان به نهايت خود رسيده و داستان به قله خود نزديک ‏شود. در طول تعلیق و انتظار، خواننده منتظر است تا واكنش شخصيت را در قبال بحران‌ها دريابد. مخاطب با عنصر تعلیق، دچار دلهره و شک شده و در پی دانستن تصمیم قهرمان در مواجه با مشکل و یا رویاروی با ضدقهرمان است. تعلیق باعث هوشیاری مخاطب و لذت‌بردن او در قرارگرفتن قهرمان در موقعیت‌های بغرنج می‌شود. در این رمان، تعلیق‌ها با توجه به مستقیم‌گویی شخصیت‌ها، جبهه‌گیری راوی درباره آن‌ها و لو دادن موقعیت‌ها، اعتبار خود را از دست می‌دهد. ارزش تعلیق به تحریک، میل دانستن ادامه داستان، و هم‌چنین عدم توانایی مخاطب در پیش‌بینی ادامه داستان است. «کمی دیرتر» چنان رو بازی می‌کند که خواننده منتظر اتفاق خارق‌العاده‌ای نیست و می‌تواند حدس بزند که همه از قبول دعوت اسد، سر باز بزنند.

پايان و پیام

خواننده دوست ندارد نويسنده کتاب، ناگهان سر از رمانش دربياورد و نكات پندآمیزى را به او متذكر شود. بايد داستان در اوج زيبايى و قدرت به پايان برسد، طورى‌كه خواننده غافل‌گير شود و خودش در ذهن خويش، به‌طور غيرمستقيم به پيام و هدف نويسنده و عاقبت شخصيت پى ببرد. نويسنده با استفاده از تخيلش، پيام را كه حاصل انديشه و جهان‌بینی اوست، به صورت غیرمستقیم بازگو مى‏كند. اما «کمی دیرتر» گویا علاقه‌ای به ارائه پیام در لفافه ندارد و می‌خواهد حرفش را با همان بلندگوی مداح در مجلس مولودی، جار بزند! فصل‌بندی رمان با زمستان، پاییز، تابستان و بهار نشان از آن دارد که پس از پشت سر گذاشتن زمستان دروغین، احتمالاً باید در زمانی معکوس، بهار انتظار فرا برسد تا تصويري از منتظران واقعي و موعود حقیقی نشان ‌دهد که در تنگناها به کمک یارانش می‌آید. از همین رو سه روایت علامه مجلسی، علامه حلی و کربلایی قفل‌ساز برای شاهد مثال انتخاب شده‌اند.

حرف آخر

با رمان دینی می‌توان راه رسیدن از شریعت به حقیقت را نشان داد. حقیقت دین در چارچوب رمان، چون جریانی اثربخش، راهش را از میان سنگلاخ‌ها خواهد گشود و بر دل مخاطب خواهد نشست. از همین رو، رمان دینی می‌تواند به‌صورت غیرمستقیم تبلیغ دین‌داری باشد و جامعه را به‌سوی دین هدایت کند. یک رمان مهدوی باید با زیباشناسی خود چشم‌اندازی برای درک زیبایی مفهوم انتظار و فرج باشد تا خواننده در فضایی پر از شور و شعف معنوی، تنفس کند.

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا