دل نوشته های شما

وقتی ما خواب بودیم

از خانم راضیه فاضل فر
کد اشتراک ۹۱۰۵۳

خونه ی مادرم جمع بودیم و همه مثل داغداران نشسته . همه جا سکوت بود وماتم.
روزها از آن حادثه میگذره و ما هرلحظه مضطرب وآشوبزده ازخودمیپرسیم : چی شدکه دختران معصوم ما میان آشوبگران روسری برچوب کرده و اموال عمومی را آتیش زدن .
مادرم با صدای گرم ومهربانش سکوتم رو شکست وگفت : تو زندگی اونقد به یه چیزایی بند میشیم ،که اصل زندگی یادمون میره .
امکاناتو برا بچه هامون فراهم میکنیم و فکرمیکنیم همه نیازهاشون اینه
گوشی گذاشتیم دستشون، بدون اینکه توی آشفته بازار این فضا کنارشون باشیم
همه مقصریم. چون وقتی خواب بودیم؛ وقتی غافل بودیم؛ دشمن بچه هامونو دردست گرفت . افکارشونو ،خواسته هاشونو و این شدکه چندروز پیش دیدین .

طبق افکاری که براشون ساخته بود؛ خواسته هایی را درونشان نهادینه کرد؛ که ریشه تمام باورهای مارو هدف گرفته بود بعد اون افکاروخواسته هارو طبق میل وخواست خودش رهبری کرد .
براهمین وقتی هنوز خواب وسرگرم بودیم ،بچه های ما برای اونا ودرمیدان اونا بودن .
به خودمون بیایم . بریم سمت بچه هامون .براشون وقت بذاریم . حرف بزنیم .باهم بازی کنیم . دوست باشیم. خواسته هاشونو خودمون بشناسیم و مطابق فرهنگمون برآورده کنیم
همه باید دست به دست هم بدیم تا این حوادث تکرارنشه
وبازهم مثل همیشه حق با مادرم بود
باید مجهز و کاملا آماده کنار بچه هامون باشیم .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا