ولایت

ولایت انسان بر انسان

لزوم هوشیاری انسان در اتخاذ ولی

اصل وجود ولایت قطعی است؛ اما مسألۀ لازم آن است که انسان چه در ولای یک‌جانبه و چه در ولای دوجانبه باید هوشیار بوده و دقیق و حساب‌شده عمل کند و بداند که تحت ولایت چه کسی قرار می‌گیرد و چه کسی را ولیّ خودقرارمیدهد.

برای تحقق بخشیدن به این هوشیاری ، لازم است به یافته‌های عقلانی و ره‌آورد وحیانی توجه کرده و از آن‌ها رهنمود بگیرد. قرآن کریم به ما می‌فرماید: ولایت «الله» را بپذیرید و خود را تحت ولایت خداوند قرار دهید، زیرا او خالق، مالك، علیم و قدیرِ محض است. از ولایت شیطان اجتناب کنید، اگر کسی غیر خدا را ولیّ خود قرار دهد، زمینه سقوط و تباهی خود را فراهم کرده است .

ولیّ حقیقی و سرپرست واقعی مؤمنان خداوند است و فقط او می‌تواند بدی را از انسان دفع کند؛ إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْم سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ [1]. در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی‌دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و جز خدا هیچ والی و سرپرستی از آن‌ها حمایت نمی‌کند.

اگر انسانِ مؤمن، ولايت خدا را پذیرفت و از ولایت شیطان سرباز زد، خود از اولیای الهی می‌شود. قرآن می‌فرماید: خدا ولیّ مؤمنان است و مؤمنان اولیای الهی هستند.

البته مقصود از ولایت خدا نسبت به مؤمنان آن است که آن حضرت محبت، لطف و نصرتش را بهره مؤمنان می‌کند و مقصود از ولایت مؤمنان نسبت به خدا آن است که آنان عقاید، اخلاق و اعمالشان را در اختیار خدای سبحان قرار می‌دهند.

بنابراین، ولایت خدای سبحان نسبت به انسان‌ها ولایت تدبیری است و چون تدبیری است، هم آن‌ها را دوست دارد و هم ناصر آن‌ها است و انسان هم نسبت به خدا ولایت دارد؛ یعنی هم خدا را دوست دارد و هم ناصر خدا است؛ درنتیجه خدا محبوب و منصور انسان است.

مراد از محبوبیت خداوند، محبوبیت کمالات آن ذات اقدس است، و مراد از منصور بودن خدا منصور بودن دین او است، وگرنه عنقای بلندپروازِ ذاتِ خدا، شکار هیچ سالکی نمی‌شود. راه رسیدن به این ولایت نیز انجام فرائض و نوافل است و انسان با انجام فرایض و نوافل، به ولاء محبت و نصرت نائل می‌شود و چون خدا و هر چه باخدا است، حق است ولایت خدا به معنای محبت و نصرت حق خواهد بود و چون محبت و نصرت خدا حق است، هرگز کشف خلاف ندارد؛ یعنی محبت و نصرت خدا، هم در دنیا حق است و هم بعد از مرگ حقانیتش شکوفا می‌شود .

چگونگی تحقق ولایت انسانها نسبت به یکدیگر

انسان ها نیز اگر می‌خواهند ولایت هم دیگر را بپذیرند و باهم دوست و ناصر باشند، باید هشیاری خود را حفظ کرده و با مؤمنان و اهل تقوا رابطه ولایی برقرار کنند و با غير مؤمنان و اهل تقوا این نوع رابطه را برقرار نکنند. آیاتی از قرآن کریم این مسأله را بیان می‌کند و می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ [2]؛ ای مؤمنان، کسانی را که دین شما را استهزاء کرده و به بازی گرفته‌اند؛ چه از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شد و چه کافران – به عنوان ولیّ اتخاذ نکنید، تا از راه حق باز نمانید.

بدیهی است، معنای این سخن آن نیست که واقعاً در عالم دو راه وجود دارد؛ یکی حق و دیگری باطل، زیرا باطل راه نیست، بلکه بیراهه است و راه، آن است که پایان و متصدی داشته باشد؛ انسانی که به سمت گناه حرکت می‌کند، به بیراهه می‌رود .

همچنین، خداوند به انسانها می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ [3] ؛ ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی مگیرید.

 این فاصله گرفتن از دوستی با دشمنان خدا و انسان، تا آن جاست که اگر پدرانتان و برادرانتان هم در مسیر دینی شما نباشند، از آن‌ها فاصله بگیرید و با آن‌ها رابطه ولایی برقرار نکنید؛ قرآن مجید در این باره میفرماید : يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ [4] ؛ ای مؤمنان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح داده‌اند، آنان را به دوستی اتخاذ نکنید.

انسان ابتدا باید خود را از ولاءهای باطل و کاذب تخلیه نموده و جان خویش را تهذیب کند تا راه برای تجلیه و تحلیه گشوده شود و ولاء حق و راستین در جان انسان استقرار یابد؛ به‌بیان‌دیگر انسان در آغاز باید از باطل تبرّی جوید تا گرایش در جهت حق در او تحقق پیدا کند.

آنان که در دنیا ولیّ یكدیگر باشند، در قیامت کاری از آنان ساخته نیست: يَوْمَ لا يُغْني مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ  [5] روز قیامت، روزی است که هیچ دوستی نمی تواند از دوست خود حمایت کند و آنان یاری نمی‌شوند. زیرا در قیامت تنها يك مولی برای آنان وجود دارد و آن‌هم آتش است. چنان‌که فرمود: فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلاَکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ [6]؛ پس امروز نه از شما و نه از کسانی که کافر شده‌اند، عوضی پذیرفته نمی‌شود، جایگاهتان آتش است، او مولای شماست و چه بد سرانجامی است.

در سوره مائده می‌فرماید: وَ لَوْ کانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لکِنَّ کَثيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ [7] ؛ اگر آن‌ها به خدا و پیامبر و ره‌آورد آن حضرت مؤمن بودند، غیر خدا را به‌عنوان ولی اتخاذ نمی‌کردند و چون غیر خدا را ولی اتخاذ کردند، پس فاسقند و مؤمن نیستند، زیرا اگر مؤمن به خدا بودند، به خدا نزدیک بودند و از باطل دور، و کسی که از باطل دور باشد، باطل را به‌عنوان سرپرست اتخاذ نمی‌کند. چنان‌که درباره ولایت شیطان فرمود: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ [8] ؛ سلطنت او بر کسانی است که ولایت او را بپذیرند.

از مجموعه مباحث این فصل استفاده می‌شود که اولاً، ولایت وجود دارد. ثانیاً، انسان باید هوشیار باشد که ولایت چه کسی را بپذیرد و از ولایت چه کسی پرهیز کند تا در روز قیامت که روز ظهور حق و ولایت حق است، بدون ولیّ و سرپرست نماند. قرآن به ما می‌فرماید: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ [9]؛ ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آورده‌اند، ولىّ خود بداند، پیروز است، چرا که حزب خدا همان پیروزمندانند.

البته قرآن کریم، علاوه بر تبیین تحقق ولایت خدا و مؤمنان، از افرادی که در دنیا به مقام ولایت رسیده و آثار آن از آن ها ظهور کرده است، همانند انبیا و اولیای الهی و همچنین انسان‌هایی غیر از انبیا و اولیای الهی، نظیر حضرت مریم، مادر موسی، اصحاب کهف و مانند آن، خبر می‌دهد.

مهم این است که انسان در پرتو آموزه‌های قرآن کریم، نه تنها با راه‌های اثبات ولایت، در مقام استدلال آگاهی پیدا کند، بلکه بداند که چگونه می‌توان به مقام ولایت رسید و «ولیّ الله» شد. در فصل آتی از راه‌های «ولی‌الله» شدنِ انسان سخن به میان می‌آید.

منابع

1 – سورۀ رعد، آیۀ 11.

2 – سورۀ مائده، آیۀ 57.

3 – سورۀ ممتحنه، آیۀ 1.

4 – سورۀ توبه، آیۀ 23

5 – سورۀ دخان، آیۀ 41.

6 – سورۀ حدید، آیۀ 15.

7 – سورۀ مائده، آیۀ 81 .

8 – سورۀ نحل، آیۀ 100.

9 – سورۀ مائده، آیات 55 – 56.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا