مناسبتی

ولادت حضرت زینب (س) مبارک باد

خواهری برای برادر

وقتی فاطمه علیهاالسلام به پیامبر خدا صلی الله عليه و آله می فرماید: «پدر جان! از محبتی که میان زینب و حسین است، شگفت زده شده ام»، یعنی اگرچه اولین دوست دار امام حسین علیه السلام مادرش فاطمه بوده است اما برترین دوست دار او کسی جز خواهرش زینب علیهاالسلام نمی توانست باشد. زینبِ علی، نه از آن روز که می توانست محبت ها را درک کند و آدم ها را بشناسد، بلکه از همان روزهای آغازین که پایش به دنیا بازشد، وقتی برادر از کنار گهواره و نظر او غائب می شد، بی قراری می کرد و هنگامی که نور جمال حسین علیه السلام به چشمانش می خورد، خوشحال و خندان می گشت. حضرت زینب، خواهری بود برای برادر. حضرت زینب، معلمی بود که «السلام على الحسین» پیش از نماز را یاد عشاق داد. وقتی که پیش از هر نماز، نخست به چهره حسين عليه السلام نگاه می کرد و بعد نمازش را اقامه می کرد.

 مادری برای سعادت

حضرت زینب مادری است که راه سعادت را خوب شناخته و آن را از فرزندانش دریغ نکرده. اگر با دستان خودش میوه های دلش را آماده به میدان رفتن و پیکار در راه خدا کرده، اگردر جواب حسین علیه السلام که فرموده بود: «زینب جان ! نکند پدرشان راضی نباشد»، بی لرزش صدا پاسخ داده بود: «عبدالله سفارش کرده اگر کار به جنگ کشید، پسرانمان پیشگام باشند»، اگر خودش را به نشنیدن خبر شهادت فرزندانش زده و از خیمه بیرون نیامده تا مبادا حسین علیه السلام را شرمنده و محزون ببیند، به این خاطر است که او راه سعادت را خوب شناخته. حضرت زینب مادری است برای سعادت و عجیب نیست که فرزندانش سعید و عاقبت به خیر شدند.

بنده ای برای خدا

اگر بخواهیم اوج مقام بندگی حضرت زینب علیهاالسلام در مقابل پروردگار را شرح دهیم، قطعا قادر نخواهیم بود با یک جمله و دو جمله حق مطلب را ادا کنیم. مگر اینکه برگردیم به منظومه جملات پر مغز خود او و عبارت «ما رأيت إلا جمیلا» را دست چین کنیم. به راستی کدامین بشر جز بنده نمونه خداوند می تواند این همه نازیبایی را ببیند و جز زیبایی نبیند؟ مقام والای بندگی حضرت زینب علیهاالسلام از جملات و واکنش های خاص او در مواقع سختی پیداست. مقام بندگی حضرت زینب از کلام زین العابدین علیه السلام پیداست که فرمود: «عمه جان! توعالمه ای هستی بدون آن که معلم داشته باشی، و فهمیده ای هستی بی آنکه کسی مطالب را به تو فهمانده باشد». مقام بندگی حضرت زینب علیهاالسلام، از کلاس تفسیر قرآن او برای زنان کوفه، از زهد و دل بریدن او از دنیا، از نماز شب ترک نشده او و از خطبه های بی نظیرش در شام و کوفه پیداست.

دختری در انتظار سرنوشت

 همه بی قرار ملاقاتش بودند. نوزاد فاطمه و علی، باید دیدنی بود. دیدنی تر از همه، چهره پیامبر صلی الله عليه و آله بود. درست همان طور که دخترش فاطمه را جور دیگر دوست می داشت، خیلی زود مهر فرزند دختری فاطمه را هم در دل و جان خود حس می کرد. خودش را به خانه علی علیه‌السلام رساند. فرمود: دخترم، فاطمه جان ! نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم». فاطمه علیهاالسلام بی تعلل با نوازش مادرانه زینب را در بغل گرفت و به محضر پدربزرگ رساند. پدربزرگی که وقتی فرزند دلبند زهرای عزیزش را در آغوش کشید، وقتی بوسه ها را تقدیم چهره سراسر نورش می کرد، وقتی لبخند شادی و رضایت را سهم نگاه فاطمه اش می کرد، نتوانست اما بغضش را فرو خورد و اشکش جاری شد.

– پدرم، چرا گریه می کنی؟

– گریه ام برای روزی است که من و تو نیستیم فاطمه جان.

برای سرنوشت غمباری است که این دختر دوست داشتنی باید انتظارش را بکشد. همه چیز برایم مجسم شد. برایم مجسم شد که چه مشکلات دردناکی دامنگیر فرزند نو رسیده تان می شود. برایم مجسم شد که چه مصیبت های بزرگی نصیب این دخترمی شود و او چگونه برای رضایت خداوند، با آغوشی گشاده از سرنوشت خود استقبال می کند.

همین طور که فاطمه گوش شده بود برای شنیدن حرف های پدر، پیامبر ادامه داد:

– پاره تن من، روشنی چشمانم ، فاطمه جان! هرکس که بر مصائب این دختر بگرید، ثواب گریستن کسی را به او می‌دهند که بر دو برادر او حسن و حسین گریه کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا