مناسبتی

رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام و شهادت امام حسن(علیه السلام)تسلیت باد

راه نشانم بده

مگر می‌شود بدون نقشه راه، قدم در مسیری گذاشت که پستی‌وبلندی‌هایش معلوم نیست؟ که پیچ و خم‌هایش را حتی نمی‌توان حدس زد؟ انسان هوشمند، کسی که با خیال آسوده گام برداشتن و سلامت به مقصد رسیدن برایش مهم باشد، برای سفری یک‌روزه هم هزار جور برنامه‌ریزی می‌کند، اسباب و لوازم فراهم می‌آورد و با راه‌بلدها مشورت می‌کند. اگر بگویند این‌قدر وسواس به خرج نده و مته به خشخاش نگذار، اگر سرزنشش کنند که زیادی سخت می‌گیری، پاسخشان می‌دهد که: «عاقلانه نیست بی‌گدار به آب بزنم». همین‌طور است. نمی‌شود بی‌گدار به آب زد. باید اول اصول کار را آموخت. باید استاد خوب داشت و او را سرمشق قرارداد، ریز و درشت حرکاتش را زیر نظر گرفت و الگو برداشت. آن وقت بی‌ترس و واهمه از غرق شدن، تن به آب سپرد و با اطمینان به فوت و فن‌های فرا گرفته شده از استاد، سخت‌ترین امواج را هم قدرتمندانه پشت سرگذاشت. فرمود: لَقَدْ کانَ لَکُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ [1]یعنی همین طور رهایتان نکرده ام که خودتان بی هیچ علم و تجربه ای طی طریق کنید. برایتان استاد در نظر گرفته ام، الگو تعیین کرده ام، تا از او بیاموزید هر آنچه را که لازمه سعادتمندی است. پا جای پای او بگذارید و به خودش و فرزندانش تمسک بجویید که نقشه راه شمایند. روششان همان چیزی است که من می خواهم و می پسندم. سبکشان زندگی تان را خدایی می کند و دنیا و آخرت را نصیبتان. رحلت پیامبراکرم (ص) بهانۀ خوبی است تا برش هایی از زندگی ایشان را بخوانیم و هرچه بیشتر سبک زندگی مان را به ایشان نزدیک کنیم.

گرامیداشت مهمان

تنها، زیر سایه بانی که از شاخ‌وبرگ نخل‌ها روی چهار ستون چوبی مهیا شده بود، نشسته و به پشتی‌ای تکیه داده بود که صحابی بزرگوار، سلمان وارد شد. با روی گشاده و سلام گرمی از او استقبال و در کنار خودش جا باز کرد. پشتی‌اش را به او داد تا بر آن تکیه زند. به سلمان که از پذیرفتن پشتی پیامبر (ص) شرم می‌کرد. فرمود: «ای سلمان ! هر مسلمانی که برادر مسلمانش مهمان او شود و برای محترم داشتنش پشتی خود را به او دهد، خداوند او را می‌بخشد و از گناهانش می‌گذرد».[2]

أیُّکُم محمد؟

مرد اعرابی که از راه دوری برای زیارت رسول خدا (ص) خودش را به مدینه رسانده بود، وارد مسجد شد. عده‌ای از مسلمانان کنار ستونی حلقه زده و مشغول صحبت بودند. توقع داشت کسی را که آن‌قدر از بزرگی و عظمتش می‌گفتند، با یک نگاه در میان جمع بشناسد، پوشش اش با بقیه متمایز و فاخر باشد، در صدر بنشیند و به جایگاهش مباهات کند؛ اما او که تاکنون پیامبر (ص) را ندیده و تشنه دیدار بود، هرچه چشم می‌چرخاند، حضرت را  نمی‌یافت. ناچار رو به جمع کرد و پرسید: «أیُّکُم محمد؟ کدام یک از شما محمد است؟» وقتی پیامبر (ص) سربلند کرد و پاسخش را داد، باور نمی‌کرد رسول خاتم با این همه تواضع، طوری در کنار اصحاب نشسته که تفاوتی با سایرین ندارد. [3]

ماه و آینه

مردی از مسلمانان مدینه در را زد و اجازه ورود به خانه رسول خدا (ص) را خواست. حضرت پیش از آنکه نزد او رفته و استقبالش کند، در آینه نگاه کرد و به سروصورت و محاسنش دست کشید و خود را مرتب و آراسته نمود. همسر پیامبر که محو تماشای او بود، عرض کرد: «یا رسول‌الله! تو برترین فرزندان آدم و پیامبر پروردگار جهانی. در برابر آینه می‌ایستی و موی سروصورت خود را مرتب می‌کنی؟!» پیامبر (ص) فرمود: «خداوند دوست دارد وقتی بنده‌اش برای دیدن برادرانش از خانه بیرون می‌رود، خود را مرتب و آراسته کند».[4]

تکریم سالخورده

پیرمرد که دیگر پا به سن گذاشته و همین چند قدم راه، حسابی رمقش را برده بود، وارد جمع شد. در آن فضای اندک هرچه چشم می‌چرخاند، جایی برای نشستن پیدا نمی‌کرد. دیگر طاقت روی پا ماندن نداشت. پیامبر (ص) که در مجلس حاضر بود، طاقت نیاورد. ناراحت از بی‌تفاوتی سایرین از جا برخاست، سمت پیرمرد رفت و با مهربانی دست بر شانه‌های افتاده‌اش گذاشت و او را به‌جای خودش هدایت کرد تا بنشیند.

حضرت فرمود: «احترام به مسلمان سالخورده، احترام به خداوند است».[5]

منابع

[1] – احزاب ، 21.

[2] – مکارم الاخلاق، ص 20.

[3] – بحارالانوار، ج41، ص 230.

[4] – مکارم الاخلاق، ص 183.

[5] – اصول کافی، ج 2، ص 165.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا