روایت روز

در مهربانی به پدر و مادر یاری ام کن    

برگرفته از دعای 24 صحیفه سجادیه

دلت آشوب است. نمی دانی به کدامین گناه ناکرده، وجودت این گونه متلاطم شده است. نمی خواهی درهای رحمت الهی به رویت بسته شود. دست هایت را به سوی آسمان بلند می کنی. هنوز لب تر نکرده ای که اشک راه دلت را باز می کند به سوی آسمان. فرشتگان بال می گشایند؛ فرش قدوم تو می شوند و مرکبی برای رساندنت به عرش کبریای الهی. آن گاه ندا، در آسمانِ زمینِ دلت می پیچد: «اُدعونی اَستَجِب لَکُم: بخوان مرا که آن چه را بخواهی استجابت کنم.» (60:غافر)

و دعا می شود نقطة اتصال زمین و آسمان. اما انگار استجاب دعایت همین دوروبرهاست. بوی نانی که پدر آورده و حلوای شیرین مادر، در سرت می پیچد؛ دلت هوایی نگاه شان می شود و تو به استجابت نزدیک تر می شوی. چشمانت را می بندی. زبانت قاصر است و نمی دانی چه بگویی! برای داشتن این دو نعمت الهی که پروردگاران کوچک اند: «کما رَبیَّانی صَغیرا» (24:اسراء) 

اشک چشم هایت سرازیر می شود و دست به دامان سیدالساجدین، زین العابدین، امام العارفین می شوی:

«خداوندا! بر محمد، بنده و فرستاده ات و بر خاندان پاکش درود فرست و پدر و مادر مرا به کرامت نزد خود اختصاص ده، ای مهربان ترین مهربانان.

آن چه از حقوق این دو وظیفه من است، به من الهام کن و دانش اش را برایم فراهم کن و توفیقم بده تا آن چه به من الهام کردی، جامه عمل بپوشانم و از آن چه نسبت به آن ها به من آموختی، از من سلب نشود.

خدایا! اطاعت از پدر و مادر و نیکی به ایشان را در نظر من از خواب شیرین خوش تر و از سیراب شدن تشنه گواراتر گردان تا خواسته آن ها را بر خواسته خودم مقدم بدارم و خشنودی ایشان را بر خوشنودی خودم برگزینم.

خداوندا! در نظر من آن ها را پادشاهی قرار بده که بیم دارم از آن که اطاعت امرشان نکنم و از طرفی مثل یک مادر مهربان نسبت به فرزندانش به آن ها نیکی کنم.

پروردگارا! یاری ام کن تا صدایم را در برابرشان آهسته و سخنم را پاکیزه و برخوردم را ملایم و مهربان کنم. مرا با آن ها رفیق و شفیق و دلسوز فرما.»

فرشتۀ خیالت بر بام خانه کودکی هایت می نشیند و صدای خنده و شور و نشاط تو را به وجد می آورد. بزرگ شدنت را می بینی و قد کشیدنت را تحت لوای تربیت این دو فرشته زمینی. به یاد شعر سعدی می افتی: «تو آنی که از یک مگس رنجه ای/ که امروز سالار و سر پنجه ای» دست هایت این بار انگار به آسمان نزدیک تر می شوند. می گویی:

«پروردگار من! به خاطر تربیت من از آن ها سپاسگزاری کن و پاداش شان ده و هر چه در کودکی مراعات من را کردند، خودت مراعات شان کن.

خدایا! گاهی ناسپاسی کرده ام نسبت به ایشان. آزارشان داده ام یا رفتار ناپسندی از من سر زده و حق شان را ضایع کرده ام؛ همه این ها را سبب ریزش گناهان شان و ترفیع درجات شان و افزونی حسنات شان قرار بده. تو خدای تبدیل کننده بدی ها به خوبی هایی مهربانم.

خداوندا! حقوق پدر و مادرم بر گردن من واجب است و همیشه نسبت به من احسان داشته اند؛ اگر گاهی به سبب گرفتاری در حق من کوتاهی یا  به سبب خستگی بدرفتاری کردند، همه را به آن ها بخشیدم و آن را وسیله احسان و محبت به ایشان گردانیدم. من ایشان را نسبت به خودم سهل انگار نمی دانم؛ پس این همه زحمت شان در راه تربیت من چه می شود و آن همه مراقبت و مواظبتی که با سختی از من داشتند چگونه به حساب می آید؛ پس همان گونه که مرا در کودکی تربیت و مهربانی کردند ، مورد رحمت خودت قرارشان بده.»

صدای اذان از مناره های مسجد بلند می شود و طنین صدای پر مهر مادر که تو را دعوت به نماز و افطار می کند، در گوش جانت می پیچد. دست روی چشم هایت می کشی و با خودت این فراز از دعا را زمزمه می کنی:

«پروردگارا! یاد پدر و مادرم را بعد از هر نماز و در هر لحظه  ای از لحظات شب و روزم، فراموشم مکن.

ای مهربانترین مهربانان! پدر و مادرم را به برترین چیزی که پدران و مادران را به آن امتیاز می دهی، ممتازشان کن.

خدایا! مرا هم به سبب دعای آن ها بیامرز و از گناهانم بگذر.

معبودا! اگر آمرزش تو برای آن دو پیشی گرفت، آن ها را شفیع من قرار بده و اگر آمرزش من بر آن ها پیشی گرفت، مرا شفیع آن ها قرار بده تا به خاطر مهربانی تو در سرای کرامت و بهشت ابدیت با هم باشیم؛ همانا تو صاحب کرامت و بزرگی و احسان هستی؛ ای مهربان ترین مهربانان.»

چشم می گشایی. راه را درست آمده ای. درهای استجابت دعا در چهره مهربان پدر و مادر است و لبخند خدا در گرو لبخند این دو. خم می شوی و دست های شان را می بوسی. حالا به یقین می دانی چگونه دعایت به استجابت نزدیک تر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا