مناسبتی

زنگ ورزش

روایت نگاری به مناسبت روز ورزش و تربیت بدنی

-خانم اجازه زنگ بعد ورزش داریم؟

-نه کی گفته؟ من قراره ریاضی درس بدم!

این مکالمه آشنایی بود که در تمام سال های تحصیلی مان تکرار می شد؛ از همان ابتدایی تا آخرهای دبیرستان. زنگ ورزش، مظلوم ترین ساعتی بود که هر معلمی می توانست با کمی لبخند و مذاکره آن را از چنگ ما دربیاورد. از مظلومیتش که بگذرم، در طول همة سال های درس خواندنم، زنگ ورزش سه جور بود:

اول سال های ابتدایی؛ که زنگ های ورزش اگر به دست درد گرفتن از جمع بستن اعداد ریاضی و مسأله های علوم نمی گذشت، حتماً بازی وسطی حرف آخر را می زد. همه جمع می شدیم دور معلم مان که همان کارکرد مربی ورزش را داشت. آن وقت بود که یک توپ گرد وکم باد از دست های معلم پر درمی آورد و شبیه کبوتر خوشبختی روی شانه های مان می نشست. یارکشی می کردیم و بازی با صدای سوت معلم شروع می شد. آن توپِ گردِ میان هوا و زمین اگر بهمان می خورد، باید می رفتیم گوشه زمین و با حسرت به دویدن هم تیمی های مان نگاه می کردیم. من ولی از همان حرص درآرهای این بازی بودم که تا آخرش می ماندم و زور حریف به من نمی رسید. در این بازی یک وقت اگر موفق می شدیم توپ را روی هوا و زمین بقاپیم، دیگر فیل هم جلودار غرورمان نبود و می توانستیم هم تیمی بخت برگشته مان را، که همان اول بازی رفته بود خارج از گود، بیاوریم داخل زمین. بعضی ها هم بدجنسی می کردند و به عنوان جان دوم خودشان نگه اش می داشتند. آخر آخرش بازی بالاخره تمام می شد و خنده های ما در حیاط بزرگ مدرسه یادگاری می ماند. گلوی مان آن قدر خشک می شد که آب دهان مان هم به سختی پایین می رفت؛ ولی چقدر می چسبید! همان یک زنگ، آرمان کل هفته مان بود که اگر معلم مان درس دیگری نمی داد و حتی می گذاشت وسط حیاط الکی بچرخیم، باز هم عاشقش بودیم.

بعد سال های راهنمایی از راه می رسید و دیگر «معلم ورزش» می شد اسم جذاب لیست دبیران! می گشتیم ببینیم معلم ورزش مان چاق است یا لاغر؛ خوش اخلاق است یا سخت گیر. هیبت معلم ورزش، با سوتی که همیشه دور گردنش بود و گرمکن ورزشی ای که تن می کرد، دو برابر می شد؛ و همیشه برای مان سؤال بود که پوشش باقی معلم ها که هیچ فرقی ندارد، پس چرا معلم ورزش که عموماً هم فقط توی دفتر می نشست، دست از پوشیدن گرمکن ورزشی برنمی داشت؟ که البته این سؤال هم مثل خیلی از سؤال های بچگی بی جواب می ماند و در حیاط پهناور مدرسه جا خوش می کرد.

حالا نوبت می رسید به مدیریت مربی ورزش که این بچه های عاشق ورزش را چطور عاشق تر کند؛ یا بزند و فاتحه ورزش دوستی مان را بخواند! در سال های تحصیل من در مقطع راهنمایی، مربی ورزش مان خیلی سخت گیر بود؛ جوری که یک نمره هم از دستش نمی چکید! ولی حسابی کلاس هایش مزه می داد. واقعاً ورزش می کردیم. خبری از شیمی و فیزیک و هندسه نبود. واقعاً باید درازنشست می رفتیم و نمره می گرفتیم. بارفیکس رفتن که غیرممکن ترین خوان داستان بود، را هم به زور گردن می کشیدیم تا میله بارفیکس و نمره نصفه نیمه ای می نشست داخل دفتر معلم.

اما برخلاف همه کلاس های مدرسه، زنگ های ورزش با گردش فصل ها تغییر می کرد؛ و این در کل دوران تحصیلم قانون ثابتی بود. باشگاه و سالن ورزشی که بی معنا بود. زمستان ها باید در کلاس می ماندیم؛ یا خودمان سرگرمی می ساختیم؛ یا معلم ورزش درس های تئوری می داد.کسل کننده ترین اوقات زنگ های ورزش همین روزها بود. سردی هوا ما را کنار هم داخل کلاس می نشاند و چشم مان به حیاط می ماند؛ پیش همان لحظاتی که کل هفته منتظرش می ماندیم و حالا خیلی راحت پردرآورده و از دست مان رفته بود. اما بهار و بیشتر روزهای پاییز، فصل داغ شدن زنگ های ورزش بود. من بسکتبال را خوب بازی می کردم؛ عاشق والیبال و تنیس هم بودم. خلاصه که اگر معلم وادارمان نمی کرد از موانع سخت بدویم و درازنشست برویم، می رفتیم سراغ این بازی ها؛ و آن قدر صدای جیغ و خنده مان قاطی می شد که هیچ وقت نمی فهمیدیم زنگ کی خورد.

آن سال ها تریپ ورزشی در کلاس خیلی مهم بود. اول سال می گفتند بروید کفش ورزشی و شلوار بخرید. مادر و پدرها هم که تازه از زیر بار خرج سرویس مدرسه و دفتر، کتاب ها درآمده بودند با سری که درد نمی کرد برای دعوا، می رفتند سراغ خرید. اما چقدر سخت بود اگر یک هفته دیرتر کفش می خریدیم؛ از خجالت آب می شدیم. دلمان می خواست چشم هیچ کس به پای مان نیفتد و معلم نپرسد فلانی کفشت کو؟

سال های دبیرستان هم همچنان خبری از سالن ورزشی، باشگاه و استخر رفتن نبود. در زمانه ما حتی رؤیای این چیزها هم در ذهن مان رفت و آمد نمی کرد. همان نظام خشک ورزشی حاکم بود و کلاس های ورزش اگر دست معلمان دیگر مثل سوغاتی دست به دست نمی شد، دست آخر با یک سری ورزش سختگیرانه که بخشنامه شده بود، سروتهش هم می آمد. خیلی هم اگر می خواستند به ما لطف کنند مارش «آزاد باش» می زدند و ما بودیم و سبد توپ های سرگردان، تور وسط حیاط و یک زنگ پرهیجان. ما ولی همین ها را دوست داشتیم. از خدای مان بود یک ساعت گوش مان از مسأله ریاضی و فرمول فیزیک خلاص شود. جذابیت کلاس های ورزش نه به معلمش بود، نه حتی به توپ های زیادش. فقط به این بود که ما می توانستیم دنبال تفریح خودمان برویم وکسی هم نگوید چه کار می کنی! حالا ولی مربی ورزش از همان سال اول ابتدایی، خیلی مرتب و شیک در برنامه کلاس بچه ها، برای خودش جایی دارد و خیلی سخت هم می شود کلاسش را به نفع درس های دیگر ضبط کرد. هنوز هم در خیلی جاها داشتن سالن ورزشی آرزوی بچه هاست؛ ولی همین که زنگ ورزش میان عددهای نامتناهی گم نمی شود، جای شکر دارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا