اهل بیت

سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا مبارک باد

پیوند دو دریا

مهر

صد شتر سیاه آبی چشم که بارشان پارچه های کتانی اعلای مصری باشد با ده هزار دینار طلا، مهر فاطمه می کنم او را به من بدهید. عبد الرحمن بن عوف می گفت.

عثمان، قدم پیش گذاشت: من نیز همین مهر را می دهم، با این تفاوت که زودتر ایمان آورده ام و بر عبد الرحمن برتری دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شده رو کرد به آن ها گفت: «پنداشتید من بنده پول و ثروتم؟؟ یا شاید گمان کرده اید ازدواج، تجارت است؟ تازه، انتخاب همسر او با خداست.»

همان جوابی بود که به دیگران هم داده بود.

به همه فهماند ملاک هرکاری از جمله انتخاب شریک زندگی، رضای خداست.

فقط على

نزدیکی های ظهر روی سکوهای اطراف مسجد دور هم جمع می شدند. آخرین وقایع مدینه، موضوع مهم صحبت هایشان بود. آن روز اما موضوعات سخن، پراکنده بود؛ مرگ ومیر، حوادث، ازدواج و… رشته سخن به دختر پیامبر صلی الله علیه و آله رسید.

در یک لحظه نگاه ها به هم گره خورد با خود گفتند حالا که همه جواب رد شنیده اند، به یقین پیامبر صلی الله علیه و آله علی را برای دختر یگانه اش برگزیده است.

گفتند چه خوب می شد اگر علی هم پا پیش می گذاشت. نوبتی هم اگر باشد نوبت علی است تا بخت خویش را در خواستگاری از زهرا بیازماید.

خواستگار

در خانه نبود. در شهر هم. خبرش را از نخلستان یکی از انصار آوردند. داشت با شترش نخلستان را آبیاری می کرد.

دوره اش کردند:

– چرا ازدواج نمی کنی؟! همه خواستگار فاطمه اند. تو چرا به خانه رسول خدا نمی روی؟

– حالا چه شده پیش من آمده اید؟ چه اصراری دارید که من پا پیش بگذارم؟

– همه خواستگارها جواب رد شنیده اند. تو تنها کسی هستی که پیامبر چون جان شیرین دوستش دارد و حرفش را زمین نمی اندازد.

که از تو بهتر؟!

بیلی را که در دست داشت، در خاک فرو کرد و نگاهش را که سرشار از شرم و امید بود به زمین گره زد:

– از شما چه پنهان؛ چگونه فردی چون من در مسئله ازدواج با مانند فاطمه ای می تواند بردبار باشد! سکوت من از شرم و نداری است که مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است.

– کجا پیامبر صلی الله علیه و آله مانند تو را بیابد؟ اگر فاطمه را به تو ندهد، پس می خواهد به ازدواج چه کسی در آورد؟ تو نزدیک ترین فرد به او و برترین امتش هستی.

افتاب پشت در

صدای در، نوید خوش یمنی و برکت بود.

مرد به همسرش گفت: «این همان کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند.»

زن پرسید: «این مرد کیست که پیش از دیدنش او را می ستایی؟» پاسخ شنید «او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و محبوب ترین مردم نزد من است.»

ام سلمه که بی تاب دیدن و شناختن این مرد خدا بود، با شتاب به سوی در شتافت. در را که گشود، چشمش به چهره على روشن شد.

شرم بیان

از وقتی آمده بود، حتی برای لحظه ای هم سرش را بلند نکرده بود. از سر حیا و آزرم سخن نمی گفت.

صدایی مهربان او را به خودش آورد «گویا سخنی داشتی؟ خجالت نکش! حرف دلت را بگو.»

«پدر و مادرم به فدایت! من در خانه شما بزرگ شده ام. عمری در تربیتم کوشیده اید. گرچه از مال دنیا چیزی ندارم، اما ذخیره دنیا و آخرتم شمایید. زمان ازدواجم فرارسیده و همسری شایسته تر از دختر شما نمی شناسم. این تمام خواسته من است.»

نور برای نور

دستور حضرت حق بود که «الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات؛ زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک اند.»(نور، ۲۶) خواستگاران زهرا سلام الله علیها هم تعدادشان زیاد بود و هم سماجتشان فراوان. از میان ایشان اما كفوی برای فاطمه نبود تا این که پسر ابوطالب پا پیش گذاشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه ام سلمه بود که فرشته ای عجیب با هیبتی خاص بر او وارد شد و گفت «من صرصائیلم. خداوند مرا نزد شما فرستاده که بگویم: نور را به نور تزویج کن.» پرسید چه کسی را با چه کسی؟» گفت: «فاطمه را با علی»

آن گاه «مرج البحرين يلتقيان؛ [خدا] دو دريا را پیش راند تا به هم رسیدند.» (الرحمن، ۹۱)

سکوت و رضایت

مانند همیشه آرام و شمرده گام برمی داشت. پدر که نزدیک اتاق دختر نازنینش رسید، به آرامی چند بار بر در ضربه زد. دختر این صدا را که نشان از مهربانی و عطوفت داشت، می شناخت.

پدر اجازه گرفت و وارد شد. زهرا به نشانه ادب برخواست و ردا از دوش پدر گرفت. آب آورد و پاهای مبارک پدر را شست. سپس وضویی گرفت و در محضر پدرنشست.

– دخترم حرف های امروزم کمی با روزهای قبل متفاوت است. می خواهم درباره برادر و وصی ام علی با تو صحبت کنم. فضیلت و مقام او در اسلام بر تو پنهان نیست…

من از خدا خواسته ام تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد و اینک او به خواستگاری تو آمده است؛ آمده ام نظرت را درباره على جویا شوم.

شرم و شادی در سیمای فاطمه به تلاطم درآمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از جای برخاست و تکبیر گفت: «الله اکبر! سکوت دخترم نشانه رضایت اوست.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا