دل نوشته های شما

عارفانه های من با پروردگارم

حبیبا دلتنگ الغوث الغوث شبهای قدرم
حال آنکه تمام لحظه های باتوبودن قدری دارد که عاجزم از وصف آن
معبودا ؛ بنده ام ، عبدی سرکش وطغیانگر که دل بر رحمت و کرم توبسته
گستاخیها وناسپاسیهایم را به باران کرم ومرحمت ببخش و خانه ی دلم را مزین ساز به نام نامیت ای حبیب

یا حی ویاقیوم ، بنده ی فانی وخاکیم که عاقبتم درخاک است و تنهایی ووحشت قبر مونس وهمدمم خواهدبود؛ اگر بی تو بودن در دنیا را برگزینم و واحسرتا از تنهایی و وحشت قبر
مونسا ، من به رسم نسیان کار بودن انسان ؛ دل به تقدم رحمتت برغضبت بستم ، به گنه کاری خودم و کرامت تو ، به خطای خودم و عطای تو و وفای تو
پس مرا به سوی خود بخوان و راهنمایم باش و راه بنمای ؛براین ظلم کرده برنفس خویش.
دستگیرم باش و چراغ راهم؛ که بی تو، تاریکی مطلقم و عین ظلمت.

از خانم راضیه فاضل فر
کد اشتراک ۹۱۰۵۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا