دل نوشته های شما

هجران بس است ای پسر فاطمه بیا

شاید که مرگ، جسم مرا سهم گور کرد!

دیدید گاهی اوقات وسط داغی تابستون
تشنه تون میشه… جگرتون آتیش می گیره دلتون آب می خواد، کلافه اید و عرق از سرو روتون سرازیر میشه
اما نوشیدن آب خنک و گوارا براتون ممکن نیست. .. هرچی نوشیدنی وشربت و آب میوه می خورید…بی فایده س، خلاصه هرچی می خورید راضیتون نمی کنه…
حکایت امروز ما هم همین طوره
راضی نمی شه دلمون
به داشتن چیزی غیر او … حتی
داشتن ی خونه ی مجلل و باشکوه با تمام امکانات و
وسایل لوکس وشیک، ی پول هنگفت و قلمبه، ی سفر لذت بخش
ی خواب راحت، ی مهمونی خودمونی
ی خوراکی باب طبع، ی تفریح مسرت بخش…
وقتی
دلمون هوای دیدن شما کرده آقا جون!
هوای یه نگاهتون… و
دعای خیرتون … و
آرامشی از جنس رویا که فقط با آمدن شما محقق و میسر می شه برامون
ب مهربانی تون
ب جمال بی مانندتون…
به عدالت علی وارتون… تشنه ایم…
چقدر تشنه ظهور شماییم آقا جون!!
خودت جرعه ای از دریای بی کران معرفتت را میهمانمان کن…
قبل از اینکه کاسه ی عمرمان لبریز شود
و از سعادت دیدنتون بی نصیب بمانیم …
بیا آقا جون! بیا که درد روزگار ما را در هم کوبیده…
هجران بس است آقا بیا…!

دعا می کنیم…
برای آمدنتان…
💫الهم عجل لولیک الفرج💫

✍️دل نوشته های من غریب
🎙خانم مینو سلیمی
کد اشتراک:81214

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا