دل نوشته های شما

گاهی بخوان؛ برای پدر

از خانم راضیه فاضل فر
کد اشتراک ۹۱۰۵۳

سلام آوای قلبم
سلام نبض قشنگ زندگی؛ سایه ات مستدام حضرت بابا ؛ که سایه ی شوم لحظه های تاریک زندگیم را با حضورسبزوهمیشه همراهت؛ ازسرم بازداشتی و آن هنگام که در کمال آسایش وآرامش درپی گذران بهاران سبزوخرم زندگی به دوراز دغدغه ها ورنجهای توبودم ؛ تودرهرسردوگرم ایام فقط وفقط درپی آسایشم بودی تا نرنجم و ننالم
همسفر؛ همراه همیشگی ؛ جاری تمام لحظاتم ؛ خستگیهایت را پشت کدامین درها پنهان مینمودی ، که با عطرحضورت فضای خانه پرمیشد از بوی یاس ونسترن
تنهایی هایت را با که تقسیم میکردی که تمام لحظات ناخوشم را تو خوش میساختی و لحظات شادم را من فقط درگیرخود بودم
پناه خستگیهای من . داروی درماندگیهای من
اینک منم شرمنده ی تمام تنهایهای توو خستگی های تو
جان من بشنو صدایم را ؛ صدایی که تا جان دربدن دارد فریاد میزند ای همه ی وجودم بابای خوبم دوستت دارم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا