دل نوشته ای به دست خط استاد محمد رضا حکیمی (ره)
در عهد جوانی که عمر ما و همکاران عزیز برای منطقه غرب کشور که در آن روزگار مشهور به «ستاد منطقه ۲» بود، سپری می شد، روزی استاد علامه محمد رضا حکیمی (رضوان الله تعالی علیه )که در آن ایام بیشتر عمر با برکت خود را در قم بودند، روزی با دعوت و همراهی یکی از همکاران عزیز در اسفند ماه سال 1380 به آن ستاد تشریف فرما شدند، و ساعتی را در جمع دوستان سپری کرده ، و گزارشی از فعالیت های ستاد در منطقه غرب کشور به ایشان ارائه شد. و آن عزیز تازه سفر کرده و به خدا پیوسته بسیار خوشحال شده و احساس سرور و شادمانی نمودند. به هنگام خداحافظی بنده از ایشان درخواست دست خطی بعنوان یادگاری نمودم، که ایشان فرمودند: حق مطلب با یک خط و اجمال ادا نمی شود! من انشاالله مرقومه ای را یادداشت و برایتان خواهم فرستاد. که به عهد خود وفا نموده و یادداشتی را با دست خط خود برای ما ارسال نمودند، روح بلند آن حکیم عارف در اعلی علیین با موالیانش محشور باد. که یادداشت و دست خط ایشان عیناً تقدیم می شود.
سید محمد موسوی
بسمه الحكيم
در این روزگار که مایۀ شادی خاطر کمتر به هم میرسد قسمت چنان بود که دلی ۵۰ سال درد چشیده و درد کشیده شادمان گردد. از سالهای نوجوانی توجّه یافتم که در تاریخ انسانی کمتر کسی مانند آل محمد «ص» مظلوم واقع شده است، بویژه که این مظلومیت، مضاعف است: سیاسی و علمی. و ویژهتر آنکه این مظلومیّت مظلومیّت همۀ بشریّت است؛ وگرنه خورشید را چه نیاز به خاکنشینان این خاکدان.
مهمترین نیاز انسان نیاز به رشد است. و رشد بدون تربیت حاصل نمیشود. و کدام مربی در تاریخ بشریّت شایستهتر از هادیان کاملترین هدایت و صادقان در تبیین سعادت (اتقوالله وكونوا مع الصّادقین).
در سوره «تکاثر»، که سؤال از نعمت مطرح گشته است، این نعمت، به حکم عقل و نقل، آل محمّدند. و قدر نعمت دانستن از جمله به معرّفی نعمت است و دیگران را در آن شریک کردن و از آن بهرهمند ساختن. این کاری بوده است که من در عمر خود در اندیشۀ آن بودهام و قلمی در آن راه زدهام.
آن روز، چه روز خوبی بود: حضور حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سیّد محمد موسوی – دامت تأییداته – و دیگر عزیزان همکارشان.
در آن فضا بوی محبّت و معرفت استشمام میشد، محبت به علی و آل علی «ع»، محبت به پیامبر اکرم «ص» و یادگارهای پیامبر، محبّت به خدا و دوستان خدا… و آیا چیزی بالاتر از این محبّت هست؟ و آیا زندگی بدون این محبّت ارزشی دارد؟
کسب رضای حق به عمل میشود، ولیک
شــرط عمـل رضایت آل محمد اسـت
و آیا رضایتی بالاتر از آنکه ما بذر محبّت آنان را در دلها بیفشانیم؟
و مگر حضرت امام ابوالحسن علی بن موسیالرضا – علیهالسّلام – نفرمودند:
أحيوا أمرنا، فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا ← امر ما را زنده کنید، که مردمان چون بدانند که ما چه گفتهایم و برای آنان چه خواستهایم، خود پیرو ما خواهند گشت». و پیروی آنان یعنی سعادت ابدی. و همین است که میرساند که محمّد و آل محمّد «ص» بیشترین محبّت را به انسان داشتهاند –البته برای خدا – پس انسان هم باید برای خدا بیشترین محبت را به آنان داشته باشد ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ← من بر این همه تلاش که کردم و رنج که بردم تا شما هدایت شوید، پاداشی نمیخواهم جز اینکه اهلبیت مرا (یعنی هادیان راه سعادت را پس از من ) دوست داشته باشید). و این دوستی سبب نزدیک شدن به آنان، و آراسته شدن به اخلاق و اعمال آنان میگردد، و انسان را به سعادت ابدی میرساند. پس مینگریم که نفع این دوستی باز عاید خود انسانها میشود.
جناب آقای موسوی و دوستانشان در مرتبه نخست باید بر این نعمت که نصیبشان شده است، یعنی ایجاد انس و رابطه میان جمعی از انسانها – بخصوص جوانان عزیز – با معلّمان بزرگ هدایت و سعادت، خدا را سپاسگزار باشند، و در مرتبه بعد، همان گونه که تاکنون، با ذوق و اخلاص و همت و تدبیر و برنامهریزی در این راه کوشیدهاند بکوشند. و این سعادت را قدر بدانند. و از استمداد از حضرت حجّت بن الحسن المهدی (عج)، که مجرای فیض تکوینی و تشریعی و – به اذن خدا – ممدّ توفیق موفّقان، و معطی توفیق به بی توفیقان است، غفلت نورزند، و این محروم مهجور محجوب را از دعایی بیبهره نگذارند…
ایام غدیر ۱۴۲۲
اسفند ۱۳۸۰
محمد رضا حکیمی