مناسبتی

توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

 بالای منبر نشسته بود؛ رو به قبله و عمامه را از سر برداشته بود. فارسی حرف میزد با لهجه شیرین آذری، فکر کنم لهجه تبریز یا اردبیل یا جایی همان دور و برها. می گفت: رفته بودم مکه، روبه روی خانه خدا ایستاده بودم و با صاحبخانه حرف می زدم. خدا را قسم دادم به حرمت آقا اباالفضل علیه السلام.

گوشه و کنار مسجد، صدای هِق هِق، آرام از جمع بلند شد. گفت: خدا را قسم دادم به حرمت آقا اباالفضل علیه السلام.

یکی از پشت سر  زد روی شانه ام وگفت: آمده ای خانه خدا، این جا هم دست از سر حضرت عباس علیه السلام برنمیداری؟ خدا را قسم بده به خودش، به پیغمبرش به اميرالمؤمنین عليه السلام به فاطمه زهرا سلام الله علیها، اصلا به خود امام حسین علیه السلام. چرا می گویی قسم به حرمت اباالفضل؟

 پیرمرد روی منبر جابه جا شد، رو به جمعیت گفت «مردم! گفتم: من پیش خدا هم بروم، قسمش میدهم به حرمت اقا اباالفضل علیه السلام » جمعیت زدند زیر گریه. انگار از قبل همدیگر را می شناختند وحرف هم را بهتر می فهمیدند. مجلس تمام شد، جلو رفتم و گفتم «حاج آقا!» ایستاد و نگاهم کرد که یعنی بله عزیزم، بله جوان، بفرمایید. گفتم: حاج آقا حرف هایتان را گوش کردم، خسته نباشید. ولی دلیلش را نگفتید. اصلا نگفتید چرا، چرا بین این همه، خدا را قسم میدهید به حضرت اباالفضل؟ چرا سر پیچ جاده، وقت افتادن بچه از پله، وقت جان دادن مریض محتضر، وقت زندان رفتن آدم بدهکار، چرا حاج آقا، چرا همیشه می گویید یا اباالفضل؟

 گفت پسرم، آقا اباالفضل علیه السلام مال بار افتاده هاست. یعنی وقتی کارت گیر اساسی دارد. وقتی گفتی اباالفضل علیه السلام یعنی آنقدر بی پناه شده ای که دست گرفته ای به دامن مردی که خودش دست نداشت. دامنش را گرفته ای که دستت را بگیرد. گفت: پسرم! خودت که کارت خیلی گیر کند، دستت از زمین و آسمان کوتاه شود، روی همه زمین یک نفر برای همدردی پیدا نکنی، چه می کنی پسرم؟ گفتم نمیدانم، حاج آقا گفت: بگو پسرم. دستت را بگیر به دامن خداوند غیرت، از ته دلت بگو «یا اباالفضل علیه السلام »

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا