مناسبتی

آغاز سال نو و نوروز 1403 بر شما مبارک باد

نسیم یاد نوروز

با دیدن اولین شکوفه، دلم غنج می رود. نفس عمیق می کشم. هوایی را که بوی بهار می دهد، به جان می نشانم. هوای بهار به روحم سرزندگی و نشاط می بخشد. کودک درونم دستم را می کشد و باهم دور درختی که تنها یک شکوفه دارد، می چرخیم. شکوفه را می چینم. آن را کنار سینی چای پدربزرگ می گذارم. پدربزرگ شکوفه را می بوید و از بهارهای گذشته می گوید. با حرف های بهاری اش، ذهنم پر از سؤال می شود؛ می پرسم و با روی باز جواب می دهد.

*در قدیم چگونه به استقبال نوروز می رفتید؟

از اول اسفند، همه دست به کار می شدیم. به دستور مادرم، گلیم ها و قالی های پشمی را روی کول می انداختیم و به بام می رفتیم. با چوب و جارو به جان قالی ها می افتادیم. تلافی چوب هایی را که در طول سال خورده بودیم، سر قالی های زبان بسته درمی آوردیم. خیلی خاک بلند می شد. گاهی تا یک هفته سرفه می کردیم. مرتب کردن مطبخ و شستن تمام ظرف ها با آب یخ حوض، کار دخترها بود. پدر به حساب عنکبوت هایی می رسید که در سقف گنبدی خانه، تار بسته بودند. خلاصه همه دست به دست هم می دادیم، تا مادر خانه تکانی کند. خانه که تمیز می شد، مادر بساط دوخت ودوز را راه می انداخت. پیراهن، شلوار، دامن بلند، روسری و… همه چیز می دوخت. سرتاپا نوپوشیدن مهم ترین اتفاق و شیرینی پزان، خوش مزه ترین رویداد نوروز بود. عطر هل، گلاب و زعفران همه جا را پر می کرد. در خانه قرابیه، شیرینی نخودچی، عسلی و… می پختند. محال بود شیرینی پزان بشود و تنبیه نشوم. دست خودم نبود، دلم بدجوری ضعف می رفت.

* چقدر صبر لازم بود تا از شیرینی پزان به شیرینی خوران برسید؟

اتاق ورودممنوعی به اسم مهمان خانه داشتیم. مادر شیرینی ها را آن جا قایم می کرد و درِ اتاق را مثل گاوصندوق، صد قفله می کرد. شب عید لباس های نویی را که خودش دوخته بود، می پوشیدیم. در را باز می کرد. سفره ای بزرگ، وسط اتاق پهن می کرد. پدرم قرآن را بالای سفره می گذاشت. مادر آینه شمعدان را بالای قرآن می گذاشت. دخترها کاسه های گل مرغی را پر از سمنو، سیر، سماق، سیب، سنجد و سرکه می کردند و دور قرآن و سبزه می چیدند. هفت سین کامل می شد و همگی یک صدا صلوات می فرستادیم. پدرم می گفت: «هفت سین نشانه هفت برکت خداست. سبزه نماد تولد دوباره طبیعت، سمنو یادآور لحظات شیرین سال، سیب سنبل زیبایی، سنجد تندیس عشق، سیر ستایش سلامتی و سماق نشانی از پیروزی نور بر تاریکی ست. « پدر سرمان را به قصه هفت سین گرم می کرد و مادر در سفره، خوردنی های خوش مزه می گذاشت. سفره با نقل بادامی، شکلات نارگیلی، باقلوا، کاک و شیرینی هایی که مادر پخته بود، پر می شد. با صدای رادیو متوجه لحظه تحویل سال می شدیم. همه ساکت می شدیم و به آرزوهای سال جدید فکر می کردیم. پدر برای مان دعای تحویل سال را می خواند و ما زیرلب زمزمه می کردیم؛ و بعد سروصدای هیجان تحویل سال و دیده بوسی، خانه را پر می کرد.

روز به نصفه نرسیده، همه عمه و عموها در خانه پدربزرگم جمع می شدیم. پدربزرگ قرآن را باز می کرد و از لای قرآن عیدی می داد. همیشه اولین و بیشترین عیدی، از طرف پدربزرگ بود. مادربزرگ با شیرینی خانگی و آجیل، از مهمان هایش پذیرایی می کرد. قطاب های مادربزرگ خدا بیامرز، بی نظیر بود. اگر یک سینی هم می خوردی، باز دلت می خواست.

*آیا در نوروز قدیم، سهمی برای اموات بود؟

بله! پنجشنبه آخر سال، همه سر مزار اموات شان می رفتند؛ فرقی هم نداشت که سال اول مرگش باشد یا بیستم. برای اموات شان سبزه، گلدان سنبل، حلوا و خرمای مغزدار می بردند. فاتحه می خواندند و خیرات می فرستادند. علاوه بر این، سرزدن به اموات، در پنجشنبه اول سال نیز مرسوم بود. قدیمی ها اهل معرفت بودند. «از دل نرود هرآنکه از دیده برفت» را ما گفته ایم. نسل حالا زنده ها را فراموش می کنند، چه برسد به اموات!

سال هایی که نوروز در محرم و شهادت ائمهa می افتاد، هیچ  خانواده ای عید نمی گرفت. نه سفره می انداختیم و نه عیدی می گرفتیم. همه حواس مان را به روضه ها می دادیم. دیدوبازدیدها در مراسم روضه صورت می گرفت. به جای نوروز، یلدا یا یک ولادت را دور هم جمع می شدیم و خوش می گذراندیم.

*کمی بیشتر از خاطرات کودکی تان در ایام نوروز بگویید.

یک سال عید با ماه مبارک رمضان یکی شد. هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم. همه به جز من روزه بودند. زودتر سفره را پهن کردند تا موقع افطار همه چیز آماده باشد. من که عاشق شیرینی بودم، موقعیت را شناسایی کردم و در خلوت، به شیرینی ها دستبرد زدم. دیس شیرینی نخودچی را برداشتم و یکی از آن ها را در دهانم گذاشتم. هنوز نجویده بودم که مادرم وارد اتاق شد. از هول به سرفه افتادم. داشتم خفه می شدم. آن قدر سرفه کردم که محتوایات معده ام در ظرف بزرگ شیرینی نخودچی ریخت. آن عید، خانه ما شیرینی نخودچی نداشت.

روزگار چقدر تند می گذرد. بدی کودکی به این است که قدرش را نمی دانیم و می خواهیم زود بزرگ شویم. یک سال با عیدی هایم چندتا مرغ خریدم. پیش خودم حساب کردم که مرغ ها تخم می کنند، تخم  مرغ ها را می فروشم، پولدار می شوم و مثل بزرگ ترها دستم در جیب خودم می رود.

*از سنت های غلط و خرافی نوروز قدیم چیزی به یاد دارید؟

یکی از رسم های خرافی اما بامزه آن روزها، مربوط به روز سیزده فروردین بود. عدد سیزده را نحس می دانستیم. روز سیزده همه فامیل، دسته جمعی به باغ پدربزرگ می رفتیم. همه سبزه سفره هفت سین  را با خود می آوردند. کسی از بازار سبزه نمی خرید. خانم ها با ماش، عدس و گندم در خانه سبزه درست می کردند. سبزه ها قدر باغچه های حالا، سرسبز و زیبا بودند. روز سیزده همه باهم سبزه ها را به بیرون باغ پرت می کردیم و می خواندیم: «سیزده به در، چهارده به دور، ها کُد کُدو، ها کُد کُدو، سال دیگه همه دخترا، خانۀ شو، ها کُد کُدو، ها کُد کُدو.» فکر می کردیم این کار باعث باز شدن بخت دخترها می شود.

*با توجه به نوروزهایی که تابه حال تجربه کرده اید، دوست دارید نوروز 1403 چگونه برگزار شود؟

دوست ندارم، آرزو دارم همه دورهم جمع بشوند. دخترم، پسرم، عروسم، دامادم و نوه هایم همه باهم به خانه ام بیایند؛ با روی خوش و دل شاد بیایند. بچه ها شلوغ کنند و سکوت خانه را بشکنند. آن قدر بخندند که صدای شان از خانه بیرون بزند. به صف بشوند و من از لای قرآن، عیدی بدهم. مادربزرگ دوباره زنده شود و کام همه را با شیرینی هایی که خودش درست کرده، شیرین کند. یک ظرف بزرگ پر از قطاب، شیرینی  برنجی و قرابیه به من بدهد و من بی خیال دیابت، همه را یک جا بخورم. زیبایی نوروز به دورهمی اش هست. آرزو دارم نوروز امسال همه بچه هایم را یک جا ببینم.

*امسال لحظه تحویل سال چه دعایی می کنید؟

همیشه اولین دعا ظهور امام زمان (و دومین دعا آروزی سلامتی برای تمام مسلمانان جهان است؛ اما امسال در کنار دعاهای همیشگی، از خدا می خواهم تا در طول سال، به ویژه ایام نوروز، هیچ پدر و مادری تنها نماند. خدای مهربان فراموشی و سنگدلی را از فرزندان دور سازد و قلب ها را پر از محبت کند. فرزندان بزرگترین دلخوشی والدین هستند. الهی که قلب هیچ پدر و مادری از بی مهری فرزندانش نشکند و همه مسلمانان جهان با دل شاد و تن سالم سال جدید را آغاز کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا