داستان و حکایت

اندر احوالات مریدان

ما هیچ ، ما نگاه !
در کتاب احوالات مریدان «لاکچریۀ فی الخانقا غیر الانتفاعیه» آمده است :
روزی پیر ، مریدان را بر گرد خویش همی جمع نمود و گفت: چه نیکو باشد امروز دور همی کوییزی (1) بزنیم! مریدان نعره برآورده ، جامه چاک داده، قصد بیابان کردند ؛ اما چون در خانقاه را بسته دیدند، کنف گشتند پیر گفت: «شوخیه مگه بذاری بری نمونی؟ مرید منی نشون به این نشونی» و به کارت تحصیلی شان اشارت نمود.
مریدان انگشت حیرت به دندان گرفتند که : ای پیر! آیا شما هم ؟ پیر لبخندی زد و گفت: مگه چه مان است؟ بلی ما هم! مریدان بر جای نشستند و گفتند: رحمی بنما که ما کوییز ندانیم و نخواندیم! اصلاً کوییز چه باشد؟
پیر گفت : ر.ک پاورقی(1).
مریدان خجل شده ، سر در گریبان بردند. پیر ادامه داد: سزاوار باشد با دمپایی ابری خیس دستشویی، تمشیت شوید. هر بار قصد کردم بیان نکته ای را ، نعره زنان رو به سوی بیابان نموده و کلاس را پیچاندید؛ چتونه آخه؟ مریدان وحشت زده پرسیدند : تمشیت چه باشد؟ پیر گفتا: ر.ک پاورقی(2).
و ادامه داد: حال در پایان سال، چند نکتۀ تربیتی باز گویم که در امتحان آخر ترم ، به قطع می آید.
مریدی گفت: ما را جزوه ای عطا کن و ذکر بنما منابع را .
مریدان به چشم خود شیرین به وی نگریستند . مرید همه ضایع گشت.
پیر گفت: خودشیرین! زین پس با جامۀ چاک چاک بر در خانقاه غیر انتفاعی ما حاضر مشو! خلاف آییین نامۀ انضباطی است در عجبم از حراست که بر شما گیر نمی دهد! مرید گفت: این جامه به غایت لاکچری است برای ایام  پایان سال خریداری نمودم و مُد وَرزان گفته اند : هر چه چاکش بیشتر ، بسی خفن و شیک تر.
پیر پرسید: لاکچری چه باشد؟
مریدان جملگی گفتند : ر. ک پاورقی (3).
پیر به روی خویش نیاورد که ضایع گشته ؛ گفت:
یکم: اینکه بر خلاف اعتقاد «فرقۀ کاهلیه فی الامور زندگیه» به اصل پایستگی کار «کارها انجام نمی شوند؛ بلکه از سالی سال دیگر پاس می شوند » بنگرید با امور زندگی خود، چند چندید؟ چه کرده اید و چه وانهاده اید؟
مریدان جملگی در چشم پیر خیره گشته گفتند: «ما هیچ ، ما نگاه ».
پیر با دست به یکی از عناصر سنگین چهارگانه طبیعت، یعنی خاک اشارت نمود. پس ادامه داد:
دیُم : تجربیات عمرتان را انبار گردانی کنید؛ چه آموخته اید از فراز و نشیب زندگی؟ مریدان همچنان خیره در چشم پیر نگریسته ، گفتند: «ما هیچ ، ما نگاه».
پیر ، آنان را به عنصر طبیعی آتش ، بشارت داد و گفت:
سیُم : در ایام عید از کدورت دل بپرهیزید. هر آن کس را مسدود «بلاک» نموده اید ، آزاد نمایید. بر او مهمان شوید؛ نه چندان که او شما را مسدود کند . چون چهرۀ مریدان بدید «ما هیچ ، ما نگاه » را به فراست دریافت.
و اما نکتۀ پنجم : ای که … .
ناگاه مریدی شیرین گفت : پس نکتۀ چهارم چه شد؟
پیر گفت : در زمرۀ حذفیات بود. مریدان چندان شادمان گشته، از خود بی خود شدند که بیم حرکات ناموزون از ایشان بود. چون دمپایی ابری خیس بدیدند، بر جای آرام گرفتند. مرید خودشیرین اصرار کرد: «بدانیم و بمیریم به که ندانیم و بمیریم». مریدان پیامد خودشیرینی از جمله مرض قند را بر وی متذکر شدند و گفتند: «کلاً بمیری، به» .
پیر ادامه داد : نکتۀ پنجم بسی صعب و سخت است . مردان مرد را یکی تاب و طاقت آن نبود از خرید آجیل و سورسات عید نامیمون تر ، از روبوسی باجناق سهمگین تر ، از عیدی دادن به اقوام که در سال یک بار رؤیت می شوند، ناگوارتر ، مریدان گفتند: مشتاقیم تا بدانیم پیداست که بسی خفن است.
پیر گفت : خونتان پای خودتان.
مریدان طاقت از کف بداده ، نعره ها زدند، گریبان چاک دادن؛ چندان که یاد بردند خانقاه طبقۀ پنجم است، از پنجره به سوی صحرا گرخیدند. پیر همه را به عناصر سنگین جدول مندلیف حوالت داد و در پی معنای لاکچری به پاورقی رجوع کرد.

 

پاورقی :
1 – کوئیز: همان پرسش کلاسی ، از فرزندان ناخلف «امتحانات» که در دانشگاه نام خانوادگی اش را تغییر داد.
2 – تمشیت: نوعی تنبیه بدنی سخت و کوبنده که فرد متنبه به شکل کتلت رنده شده در می آید . به ویژه در اثر اصابت دمپایی ابری.
3 – لاکچری : این واژه هیچ معنای خاصی ندارد. مریدان خودشان هم معنایش را نمی دانستند، به اینجا ارجاع دادند تا پیر را ضایع کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا