شهید مدافع حرم مهدی علیدوست
مهربانی و خوبیهای او به حدی بود که همسرش همواره به وی میگفت، «تو یک فرشته در روی زمین هستی!» زندگی عاشقانهشان چهار سال بیشتر طول نکشید و حرف دفاع از حرم که آمد همسرش همراهیاش کرد؛ چراکه میدانست او همواره راه درست را انتخاب میکند و در آخرین تماس تلفنی خود با همسرش به او گفت، «توکلت به خدا باشد. غصه نخور. اگر قسمت شد و شهید شدم، آن دنیا با شما هستم و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم»
هیچکس نمیدانست که قهرمان داستان ما جانباز است چراکه همواره در برابر تمام مجاهدتهایش میگفت، «من هیچ حق و حقوقی نمیخواهم، چون برای رضای خدا جهاد کردهام و جانباز شدهام».
او حتی میدانست که روزی شهید میشود، چراکه قبلاً جایگاهش را در بهشت دیده و شب قبل از عملیات نیز به همرزمش گفته بود، «من جایگاه خود را در بهشت دیدهام و آمادگی کامل دارم».
او آن قدر عاشق حضرت علیاصغر (ع) امام حسین (ع) بود که نام تنها پسرش را علیاصغر گذاشت و در نهایت چهارمین روز از محرم سال ۱۳۹۴ تنها یادگارش را به آن حضرت سپرد.
شهید مدافع حرم «مهدی علیدوست» پس از سالها مجاهدت در بیست و پنجمین روز از پاییز سال ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید و در روز شهادت حضرت علیاصغر (ع) در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
خاطراتی از شهید علیدوست به نقل از دوست و همرزم شهید
پولش مشکل گشا بود
خاطرم هست یک ماه قبل از اعزام به سوریه بود که در محله مهدی کاری داشتم زنگ زدم که از پادگان به اتفاق هم برویم، در آن روز مشکلی برایم پیش آمده بود و مقداری پول نیاز داشتم به شهید علیدوست گفتم مهدی 100تومان داری به من بدهی دو هفته دیگر به حسابت واریز می کنم. بلافاصله دست در جیبش کرد و 100 هزار تومان داد، به شوخی گفتم اگر میدانستم آنقدر پول همراهت داری مبلغ بیشتری درخواست میکردم، حالا از شوخی گذشته پول را احتیاج داشتی که همراهت بود؟ اگر لازم داری نمیخواهم زحمت بیافتی برادر! در جواب گفت نه یکی از رفقا این مبلغ را به من بدهکار بود و امروز صبح پس داد ان شاءالله حالا هم قرار است مشکل شما را برطرف کند.
در ماموریت ها دو بار تا مرز شهادت رفت
در منطقه شمال غرب برای پاک سازی میدان مین ماموریت داشتیم و در آنجا یک منطقه ای را برای میدان تیر درست کرده بودیم کنار سیم خار دار ها مین های متعددی بود باد و خاک نشانه ها و سیم خاردار ها را مستتر کرده بود مهدی رفت و یکی از مین در کنار پایش منفجر شد به سرعت رفتیم بالای سرش، موج انفجار مهدی را گرفته بود وقتی سر حال آمد به شدت گریه می کرد و ناراحت بود میگفت تا مرز شهادت رفتم اما شهید نشدم حال و هوای عجیبی داشت.
یک بار هم در سیستان و بلوچستان با تعدادی از همکاران برای انجام ماموریتی که مسلح بودیم سوار ماشین تویوتا شدیم و در بیابان در یک دست اندازی یکی از همکاران افتاد و دستش رفت روی ماشه و یک تیر شلیک شد که از کنار صورت شهید علیدوست عبور کرد.