عوامل تضعیف وجدان کاری
عوامل تضعیف وجدان کاری
با شناختی که از حقیقت وجدان و هماهنگی کامل آن با دین و تعالیم دینی به دست آمد و با در نظر گرفتن تعریفی که از وجدان کاری ارائه شد، چنین تصور میشود که وجدان کاری باید یکی از مشخصههای بارز و روشن یک جامعه دینی و انقلابی باشد. و این تصور، تصور صحیحی است و از یک جامعۀ انقلابی و اسلامی انتظاری جز این را هم نمیتوان داشت. ولی باکمال تأسف مشاهده میشود که در بسیاری از موارد در اثر رسوخ فرهنگ غلط، نهتنها وجدان کاری بر محیطهای اداری و کاری ما حاکم نیست، بلکه در پارهای زمینهها وجود رشاء، ارتشاء، کمکاری، کمفروشی، غش در معامله، عدم رعایت استانداردهای تعیینشده و انواع سوءاستفادهها بهصورت فرهنگی ثابت و پذیرفتهشده، قابلمشاهده و تشخیص است؛ ازاینرو برای درمان این بیماری مهلک اجتماعی و زدودن آثار نامطلوب این فرهنگ ویرانگر باید نخست عوامل تضعیفکننده وجدان کاری را شناخت و سپس به درمان و چارهجویی آن پرداخت.
مهمترین عوامل تضعيف کننده وجدان کاری
۱- فرهنگ و اخلاق غلط اداری:
اصل تأثیرپذیری انسان و همچنین اهمیت تأثیر محیط بر تفکر و عملکرد او روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد و کمتر کسی را میتوان یافت که بتواند بهطور مطلق، از فرهنگ و ارزشهای محیط خود متأثر نباشد.
محل کار، محیطی است که بخش مهمی از فرصت کارکنان در آنجا صرف میشود و چگونگی رفتار کارکنان و همکاران بهویژه همکاران ثابت و دائمی، روحیه حاکم بر فضای کار را تشکیل میدهد.
اگر روحیۀ حاکم بر محیط کار، روحيه فاسدی باشد به میزان شدت و فراگیر بودنش، در روحیۀ یکایک کارکنان و حتی نیروهای سالم و تازهوارد تأثیر گذاشته، آنان را نیز در مرحله اول نسبت به فساد بیتفاوت کرده و در مرحله بعد به فساد وا میدارد؛ و همچنین اگر فرهنگ سهلانگاری، کمکاری، خیانت، تقلب، رشوه و اختلاس در چنین محیطی رواج داشته و نهتنها زشتی و قبح آن از بین رفته باشد، بلکه بهعنوان نوعی زرنگی و لیاقت فردی نیز بهحساب آید، تنها با واردکردن یک یا چند نیروی سالم کاری در آن، نمیتوان آنجا را اصلاح کرد و حتّی ممکن است این فرهنگ مخرّب و غلط رفتهرفته در وجود نیروهای سالم نیز رخنه کند و شاید به همین سبب است که برخی افراد پیش از استخدام «شهروند» خوبی هستند ولی پسازآن نمیتوانند «کارمند» خوبی باشند؛ چراکه گسترش چنین فرهنگی میتواند بهراحتی اداره و محل کار را عملاً از «محل کار بودن» خارج ساخته به «آموزشگاه بیوجدانی و محل تربیت انسانهای بیعاطفه و غير مسؤول» تبدیل کند.
البته دستورات مترقی و نورانی اسلام، حتی با فراگیر شدن خیانت، ظلم و فساد هم اجازه خیانت و ستمکاری متقابل را به انسان نمیدهد و هیچکس نمیتواند به بهانه گسترده بودن و عمومیت جو خیانت و تقلب، دست به چنین اعمال ناشایستی بزند.
امام علی (ع) میفرمایند:
به کسی که تو را امین میداند خیانت نکن هرچند به تو خیانت کند. [1]
۲– تحریف «مسؤولیت» و «خدمت»
متأسفانه در فرهنگ عمومی ما واژه «مسؤولیت» از معنای لغوی و حقیقی خود که به معنای پاسخگو و عهدهدار بودن و مدیریت کار است، به معنای دیگری با مفهوم «ریاست محض» و «در رأس قرار گرفتن»، تبدیلشده است.
وقتیکه شخصی به مسؤولیتی بالاتر منصوب میشود باید به فکرِِ سنگینیِ وظیفه و تعهدات خطير آن بیفتد و مسائلی چون پاسخگو بودن در برابر خداوند، مردم، وجدان و مافوق اداری، تحتالشعاع مفهوم «ریاست» قرار نگیرد.
متأسفانه از اعلامیههای تبریک و تهنیت برای انواع انتصابها «ابقاء» ها،
بهطور غیرمستقیم این واقعیت تلخ برداشت میشود که رسیدن به «مسؤولیت» نه بهعنوان عهدهدار شدن انجام کاری مهم، و نه بهعنوان سنگینتر شدن بار امانت، بلکه به معنای دست یافتن به لقمهای چرب تر، و غنیمتی گرانبهاتر، و به معنای ربودن گوی سبقت در مسابقه قدرت و پیروزی در «تنازع بقا»! هست.
با این دیدگاه که با تعالیم عالیه و نورانی اسلام بهکلی در تضاد است، اداره و محل کار، بیش از آنکه محل کار و خدمت باشد، «میدان قمار» و رقابت خصمانه برای «رشد» و ترقی» (!) و قاپیدن سریع هرچند بیشتر لقمههای چرب خواهد بود.
مولای مؤمنان علی علیهالسلام، در نامهای به «اشعث بن قیس» والی وقتِ آذربایجان چنین نوشتهاند:
بیگمان، کاری که به تو سپردهشده است نه لقمهای چرب، بلکه بار امانتی است که بر دوش تو قرارگرفته است و تو در پاسداری از آن باید در برابر مافوق خودت پاسخگو باشی . [2]
3- تراکم نیروی کار
نیروی کار، بزرگترین و مهمترین سرمایه یک کشور است و هدر دادن این سرمایۀ جاری و ارزشمند، خسارتی است که مستقیماً بر منافع عمومی وارد میشود.
ممکن است در یک نگاه سطحی، زیادی تعداد کارکنان، عامل مثبتی در سرعت بخشیدن به انجام کار تلقی گردد. در حالیکه برخلاف تصور عمومی تراکم نیروی کار بهویژه در ادارات، با سرعت عملیات و بالا رفتن سرعت و کیفیت کار هیچ ملازمهای ندارد و چهبسا با تعدیل این نیروها و یا با تجدیدنظر در ترکیب و نوع بهکارگیری آنها میتوان از حداقل نفرات بیشترین استفاده را برد.
آنچه به تجربه ثابتشده است، افزون بودن نیروی کار نسبت به حجم کار و عملیات موردنیاز، برای خودِ کارکنان نیز آزاردهنده است و عامل سستی و کمتحرک بودن سیستم اداری خواهد بود.
این عامل عملاً موجب طولانی شدن گردش کار و کم ثمر شدن فعالیت و تحرک نیروی کار، پایین آمدن توانائیهای بالقوۀ فردی، مشکل تداخل وظایف و کم شدن درجه اهمیت کارهای محوله میگردد و کارکنان به سبب فراهم بودن «سیاهی لشگر»، در بسیاری مواقع انتظار انجام کارهایی را از دیگران خواهند داشت که در حقیقت باید خودشان انجام دهند که این امر، تضعیف حس مسؤولیت، اعتمادبهنفس و وجدان کاری را در پی دارد و بخش زیادی از وقت اربابرجوع را ضایع و تلف خواهد ساخت.
۴- فقدان ارزشیابیهای دقیق و واقعی
هرچند تاکنون برای سنجش دقیق و واقعی تواناییهای انسان بهویژه برای تواناییهای بالقوه او درباره کار و وظایف محوله، تحقیقات کاملی نشده است ولی، عواملی چند بهعنوان معیارهای متداول نشاندهنده شایستگی و توانایی انسان شناختهشده است که نادیده گرفتن هر یک از آنها در عزل و نصبها و جابجایی نیروهای کار میتواند ضربات جبرانناپذیری بر روحیۀ کاری آنها وارد نماید.
علاوه بر این عدم ارزشیابی دقیق و منصفانه از «عملکردها» عامل مهمی در ایجاد دلسردی کارکنان تلاشگر و رواج کمکاری و بیتفاوتی در میان آنها محسوب میشود.
گرچه انسان باایمان باید همیشه خود را در محضر و منظر خدا ببیند و نظارت و کنترل خدا برای او کافی باشد و انگیزههای دینی و اخلاقی مانع از دلسردی و کمکاری و کاردزدی او گردد بااینوجود، کارکنان، درجات دینی و اعتقادی متفاوتی دارند و از فقدان و یا وجود ارزیابی بیرونی و سازمانی تأثیر میپذیرند و بههرحال از آن بینیاز نیستند.
سیرۀ حکومتی پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان علی (ع) نیز نشانگر لزوم ارزیابی دقیق و منصفانه و خالی از شائبههای نفسانی در مورد کارگزاران امور است و این مهم را به عاملان و مدیران زیردست خود نیز بهعنوان شرط لازم مدیریت و موفقیت ابلاغ فرموده. علی (ع) خطاب به یکی از والیانش چنین فرمودهاند:
حساب کارهایت را برای من بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب انسانها بالاتر و مهمتر است . [3]
۵- روحيۀ تنبلی و تنآسایی
روحیه تنآسایی و تنبلی ممکن است تا حدودی زاییدۀ شرایط و جو حاکم بر محیط کار و سایر عوامل و شرایط خارجی باشد؛ اما در بسیاری از موارد نیز به ضعف و قوت اراده انسان مربوط میشود.
مکتب آسمانی و نجاتبخش اسلام بهموازات دعوت به تلاش و تکاپو، از سستی و کاهلی بهشدت نکوهش کرده است. روایات اسلامی با اشاره به آثار و پی آمدهای تنبلی و سستی، آن را نشانۀ ضعف ایمان و اعتقاد و موجب عقبماندگی، عدم موفقیت و حسرت و پشیمانی قلمداد میکنند. امیر مؤمنان علی (ع) در بیان علل و توابع خطرناک سستی و تنآسایی و نقش تخریبی آن در مظاهر گوناگون وجدان کاری میفرماید:
سهلانگاری و تنبلی، مایۀ پشیمانی است و احتیاط و دقت، موجب سلامتی انسان خواهد بود. [4]
و نیز آنحضرت تأکید میکند که:
هر آنکه اندک بکوشد و تنبلی پیشه کند، دچار افسردگی و اندوه خواهد شد. [5]
در برخی دیگر از روایات، تنبلی و سستی از بدترین خصوصیات انسان، موجب محرومیت از حق، و ضربه خوردن در امور دینی به شمار آمده است.
امام باقر(ع) میفرماید:
من از کسی که در امور زندگی خود تنبل باشد بیزارم. کسی که در زندگی و امور دنیایی تنبل باشد، در امور مربوط به آخرت تنبلتر خواهد بود. [6]
در اینجا اشاره به یک نکتۀ مهم و اساسی لازم است و آن اینکه کوتاهی و تنبلی از هر گروهی که صورت پذیرد موجب شکست آن گروه خواهد شد و این سنت جاری الهی با هیچکس و هیچ گروه و صنفی تعارف ندارد؛ چنانکه امیر مؤمنان علی (ع) نیز در جریان جنگ صفین خطاب به یاران خود میفرمایند:
بهحق آن خدایی که جانم در دست قدرت اوست این قوم (لشگر معاویه)، بر شما چیره خواهد شد؛ نه به این دلیل که موضعشان بهحق نزدیکتر است، بلکه به دلیل شتاب و سرعت عملشان در اجرای دستورهای باطل رهبرشان و کوتاهی و کندي شما در اجرای فرمانهای بهحق من! [7]
۶- فردگرایی و عدم احساس پیوند اجتماعی
ارتباط و نیاز متقابل اعضای جامعه، موضوعی نیست که اهمیت آن بر کسی پوشیده باشد و این نیاز و ارتباط اجتنابناپذیر گاهی بهقدری روشن و بدیهی است که نیاز به هیچ استدلالی ندارد و همانگونه که بلایای طبیعی یا بیماریهای واگیر در صورت وقوع و شیوع، همۀ انسانها را بدون استثنا در معرض ابتلا قرار میدهند، برخی خصلتها و عادات ناپسند نیز در صورت فراگیر شدن در سطح جامعه، میتواند بسی خانمانسوزتر و ویرانگرتر از سل، طاعون و وبا باشد و سرنوشت عمومی جامعه را بهگونهای رقم زند که هیچ راه برگشتی را برای آن نتوان تصور نمود.
کوتاهی و قصور در انجام وظایف و یا خیانت در مسؤولیتهایی که جامعه بر عهده فرد میگذارد، ازجمله بیماریهایی است که میتواند عواقب بسیار خطرناک و شومی را برای همه افراد جامعه در برداشته باشد.
بسیاری از مردم از این نکته غافلاند که زیان یا فایدۀ کار عمومی و اجتماعی به خود آنان نیز بازمیگردد.
قرآن کریم نتیجه و فایدۀ تمام کارهای انسان را، اعم از نیک و بد متوجه انجام دهندۀ آن کارها میداند: در آنجا که میفرماید:
« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها » [8]
هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی
در بینش اسلامی، جهان، «خانۀ مکافات است و هیچ کس از نتیجۀ کار نیک یا بد که انجام میدهد، در امان نیست؛ و این حقیقت را تجربۀ طولانی و مکرر بشری نیز تأیید میکند. قرآن کریم دراینباره میفرماید:
«کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهينَةٌ» [9]
هر کس در گرو عملی است که انجام میدهد.
و حتّى جزای او را در آخرت نیز دقیقاً همان عملی معرفی میکند که در زندگی دنیا انجام داده است:
«وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» [10]
به چیزی جز آنچه در دنیا انجام میدادید جزا داده نمیشوید.
امام صادق (ع) نیز فرمودهاند:
کسی که اسرار دیگران را افشا نماید و آبروی ایشان را بریزد، اسرار خودش نیز فاش شده و آبرویش ریخته خواهد شد و کسی که تیغ عصیان و سرکشی برکشد، با همان تیغ کشته میشود. [11]
بنابراین غفلت از این ارتباط تنگاتنگ و متقابل میان عمل و نتیجۀ عمل و منافع فرد و جامعه، میتواند ازجمله مهمترین عوامل تضعیفکنندۀ وجدان کاری بهحساب آید.
منابع
[1] – محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، از ده جلدی ها، چاپ دوم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، ۱۳۶۶، ج 3، ص 196.2 – نهج البلاغه ، نامۀ 5 .
3 – بحار الانوار، ج ۳۳، ص ۵۱۵ .
4 – نهج البلاغه، حکمت ۱۸۱ .
5 – همان ، 127.
6 – محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، ۵ جلدی ها، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۵۰، ج ۵، ص ۸۵.
7 – نهج البلاغه ، خطبۀ 97.
8 – اسراء (17) ، آیۀ 7 .
9 – مدثر (74) ، آیۀ 38 .
10 – یس (36) ، آیۀ 54 .
11 – میزان الحکمه ، ج 8، ص 419 .