مناسبتی

میلاد پر از نور مولی الموحدین، امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام و روز پدر بر شما مبارک باد

مهمان خانه خدا

صدای گام های بی رمقی شنیده می شد که به سوی کعبه می آمد. شاید فصل سرد انار بود؛ وقتی که انارها دلشان پر از حرف است و می ترکند. شاید هم فصل گرم انجیر بود؛ وقتی که انجیرها روی شاخه ها ترک می خورند. فصل، فصل ترک خوردن بود. عصری بود که مردم دلشان از جبر زمانه ترک خورده بود. مادری حامل فرزندی بود و از درد، دل تنگ شده و التماس به خانه خدا آورده بود. و خداوند اقیانوسی را در دل تنگ مادر جا داده بود!

مادر بی طاقت شده و پرده های آویزان دیوار را در مشت می فشرد و زیرلب از پروردگار کمک می طلبید، کعبه فرمان گرفت، شکافته شود و حامل وجود پربرکت کسی باشد که تاریخ، نمونه اش را ندیده است. فرزندی از ریشه ابراهیم خلیل، کسی که قرار نبود با تولدش پا به زمین بگذارد و در کعبه ای آسمانی قدم به دنیا گذاشت. نوزاد در اولین قدم خدایی بود. هوا، هوای خدا بود. مهمانی چند روز طول کشید و فرزند فاطمه از اولین لحظات، نمک گیر الطاف خاص خداوندگار شد. بر عهدی که در آغاز با خدای خانه بست، پایبند بود تا وقتی که در محراب با چهره ای خونین فرمود: «به خدای کعبه رستگار شدم.»

ای فاطمه دختر اسدا فرزند بلند بالای تو، متولد کعبه است و این فضیلتی است که نه پیش از او، و نه پس از او کسی آن افتخار را داشت. او خالق ليلة المبیت است؛ وقتی که با شجاعت در جایی خوابید که هدف کفار بود. على علیه السلام، ذوالفقار حماسه آفرین جنگ بدر است؛ همان که آبروی دژ مستحکم خیبر را برد و در قلعه را از ریشه چنان کند که انگار هرگز از اول دری نداشته است!

علی بن ابی طالب، چه با دل ما کرده است که هر بار با شنیدن نام اعلایش دلمان میترکد.

یا علی! خوشا شمشیر شب شکن تو که از نیام بیرون نیامد، مگر زمانی که چشم باطل کور شد. ای پرورده خورشید محمد هر بار که نام تو را نقاره های شهر آواز می دهند، نام تو سر به آسمان می ساید.

ای شگفتانه تاریخ! وقتی بر مسند قضاوت می نشستی، آیا به فکر آبروی ترازوهای عالم نیز بودی؟

می خواهم از تو بنویسم. چگونه می شود وجود ناچیز من بخواهد از بزرگ مردی بنویسد! مگر در این مقال می گنجد؟ که نه در مقال می گنجد و نه در مقاله، که هر لحظه زندگی تو را باید بارها و بارها کتابت کرد. قصه های تو را نخل های خرما بهتر می دانند یا چاه های عمیق؟ شاید هم کودکان یتیم بدانند؛ همانها که هر شب به امید غذایی که پشت در منزل شان می گذاشتی، با لبخند می خوابیدند.

وقتی عرق بر پیشانی ات می نشست و برای پیرزنی نان می پختی، آیا او، تو را می شناخت؟

ای به قربان آن قطرات عرقی که بر صورت نورانی تو غلتیدند؛ همان صورتی که در نیایش نیمه شب ها اشک بر آن می غلتید.

یا علی جان! هرجای دنیا که باشیم، قلب ما همیشه در پی نام تو می تپد و در جوار تو، مانند مروارید در صدف، آرام می گیرد.

آری! فقط رسول الله که سلام خدا بر او باد، می تواند شاگرد خود را توصیف کند؛ آن جا که فرمود: «علی با حق است و حق با على است.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا