علما و شهدا

ماجرای اعتراض امام به خرید پرتقال ارزان

فهرست مطالب

پرتقال ارزان

نگاهم به زمین بود و چانه در گریبان فرو برده بودم. دستانم را با این که دستکش داشتند، در جیب اورکت سیاه‌رنگ خود فرو برده بودم و منتظر بودم که سریع‌تر به خانه برسم. هوای سرد نوفل‌لوشاتو آزارم می‌داد. قدم‌زدن در کوچه‌های سرد و بی‌روح آنجا که حالا با سرد شدن هوا خلوت‌تر هم شده بود، بیشتر کسل و افسرده‌ام می‌کرد. ناگاه نگاهم به جمعیتی افتاد که با کمی دقت معلوم شد دور گاری‌ای را گرفته‌اند و گویا از او چیزی می‌خرند. نزدیک‌تر که رفتم، دیدم پرتقال فروشی میوه‌هایش را با قیمتی خیلی کمتر از آن چه که باید می‌بود، به حراج گذاشته است و این برای مردم جذابیتی ایجاد کرده بود تا این‌چنین ازدحام کنند و فروشنده را مجبور کنند تا صفی ایجاد کند و به‌نوبت میوه‌هایش را بفروشد.

فکر کردم خوب است اگر همه میوه‌هایش را یک جا بخرم و برای اعضای بیت امام تا مدتی میوه فراهم کنم و مطمئن بودم با این قیمت پایین یک خرید مناسب کرده‌ام.

همین کار را هم کردم و فروشنده ازخداخواسته و باکمال‌میل که بارش را خیلی زودتر از آن چه فکر می‌کرده فروخته است، همه میوه‌هایش را به من داد و مردم همه متأسف از این ماجرا. میوه‌ها را به خانه بردم و از بابت معامله امروزم خوشحال و خرسند بودم که نگاه امام به میوه‌ها افتاد. متعجب شدند و از میوه‌ها پرسیدند که چرا این‌همه؟

و من همه ماجرا را برایشان تعریف کردم. در طول صحبت منتظر تأیید و تشویق ایشان بودم؛ چرا که توانسته بودم میوه بیت را برای مدتی طولانی و با قیمتی ارزان تهیه کنم.

اما صحبتم که به پایان رسید، دانستم که آن چه پیش‌بینی می‌کردم، توهمی بیش نبود.

امام برافروخته شدند و با عصبانیت فریاد زدند: «خجالت بکشید. مردم اینجا پول ندارند سال‌به‌سال برای خود میوه بخرند، حالا که میوه ارزان گیرشان آمده و می‌توانند بعد از مدتی میوه بخرند همه را آوردید خانه من؟!»

آب سردی بود که روی من ریخته بودند. نمی‌دانستم چه کنم. من خواسته‌ام خوشحالی امام بود ولی حالا باعث ناراحتی‌شان شده بودم. متحیر بودم که امام ادامه دادند: «می‌روید همه پرتقال‌ها را پوست می‌کنید، داخل ظرف می‌گذارید، به در خانه مردم می‌برید و میانشان تقسیم می‌کنید. شاید خدا مرا ببخشد!»

به نقل از یکی از خواهران همراه امام خمینی در پاریس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا