خانواده

خانه، خانه داری، همسرداری و تربیت فرزند (1)

همیشه انجام دادن کارهای جدید و خلاقانه در خانه، باعث می شود تا همه حس خوبی داشته باشند. اولین نفری که این حس خوب را دریافت می کند، مادر خانه است. وقتی می بیند همه راضی هستند و بچه ها دوست دارند که او را الگو قرار دهند، قطعاً حس خوبی به وی منتقل می شود. البته که نقش پررنگ پدر نیز در کنار مادر خانه به قوت خود باقی ست. هرکس در جایگاه خودش، باید بتواند کارها و وظایفش را به خوبی انجام دهد و کوتاهی نکند. گاهی می شود با دیدن تجربه های خلاق دیگران راه میان بری برای حل مشکلات مان پیدا کنیم.

کنایه ممنوع

با خانوادۀ همسرم به مهمانی رفته بودیم؛ حنانه خیلی بازیگوشی می کرد. گاهی هم با دخترعمو و پسرعمویش دعوا می کردند. جاری ها و مادرشوهرم با تندی و کنایه از من خواستند تا حنانه را کنترل کنم. ناراحت شده بودم؛ اما سکوت کردم و لبخند زدم. دخترم را کنار کشیدم و با لحنی مهربان و قاطع با او صحبت کردم. وقتی که دیدم آرام نمی شود، چند دقیقۀ بعد با احترام مهمانی را ترک کردیم. گاهی نیاز است به خاطر شرایط بچه، ساعت مهمانی ها را کوتاه کنیم. یادتان باشد مهم ترین فرد، فرزند شما است. هیچ کس حق ندارد فرزندش را به خاطر شخص دیگری، تربیت کند. اگر بخواهیم به خاطر دیگران زندگی کنیم؛ مجبور هستیم تا آخر مطیع بقیه باشیم؛ و دیگر خودمان نمی توانیم هیچ نظری بدهیم و تصمیمی بگیریم. یادمان باشد، کسی که اخلاق و زبان تند دارد، در زندگی موفق نخواهد بود. اگر شما توانستید خودتان را در شرایط مختلف کنترل کنید، مطمئن باشید که یک برنده هستید! 

کالسکه نه!

وقت پیاده روی، حنانه دوست داشت کالسکۀ اسباب بازی اش را پر از عروسک کند و با خودش بیرون بیاورد. بیرون هم پس از چند قدم خسته می شد. آقاکریم هم حوصلۀ هُل دادن اسباب بازی حنانه را نداشت و من هم معمولاً دستم پر بود؛ اما چندباری کالسکه اش را به همراه عروسک هایی که داخل آن بود، هُل دادم. کالسکه خیلی کوچک بود و هل دادنش زمان زیادی از وقت  پیاده روی مان را می گرفت. چندباری به او گفتم: «نیار! اگه بیاری دیگه بیرون نمی ریم.» اما این حرف ها فایده نداشت؛ تا این که با آقاکریم نقشه کشیدیم. قرار شد اگر حنانه کالسکه اسباب بازی اش را با خودش بیرون آورد؛ خودش آن را هُل بدهد. حنانه غرق در کیف بود که بر عکس همیشه با او همراهی کرده ایم. چند دقیقه ای کالسکه را هُل داد تا بالاخره از خر شیطان پیاده شد؛ کنار من آمد و گفت: «مامانی خسته شدم. کالسکه نه. عروسک نه.» با آقاکریم زدیم زیر خنده و من گفتم: «دیدی گفتم آقاکریم. باید بذاریم خودش یه چیزایی رو تجربه کنه تا متوجه بشه.» خلاصه کالسکه را داخل ماشین گذاشتیم و به پیاده روی مان ادامه دادیم.

لباس بیرونت را در بیاور

نمی دانستم با حنانه چگونه رفتار کنم. هر بار که به مهمانی می رفتیم، لباس مهمانی اش را به سختی از تنش در می آورد. من هم همیشه با او بحث می کردم؛ اما بعد از مدتی دیدم فایده ندارد و او بدتر لجباز می شود. به دنبال پیدا کردن یک راه حل، کتاب های مربوطه را مطالعه کردم. در کتابی نوشته بود: «نباید لجبازی کنید. بهتر است آرام بگویید که اگر لباس خانه بپوشی بهتر است؛ این شکلی لباس مهمانی ات هم تمیز می ماند.» با بازی و خاله بازی، آرام با حنانه صحبت کردم و همین ها را به او گفتم. باورم نمی شد او راضی شده بود که لباس مهمانی را در بیاورد. البته این را هم در نظر داشته باشید؛ گاهی ما بزرگترها سخت می گیریم. وقتی دیربه دیر لباس مهمانی تن بچه ها کنیم، آن ها هم بعد از مهمانی احساس می کنند که ما لباس های زیبا و دوست داشتنی شان را از آن ها می گیریم؛ اما اگر حتی برای بیرون رفتن های معمولی هم لباس شیک و زیبا بپوشند، نسبت به این مسأله حریص نمی شوند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا